تپش آمدنت
تپش آمدنت به لرزه درآمده است
بادهای پراکنده در هر سو ،ستم باره های خویش را بر دوش می کشند
اهل زمین ، ثانیه شمارها را مرتب نگاه می کنند
یک منجی فقط یک منجی است که می تواند آنها را از درد و رنج و غم خلاصی بخشد
درختان گیسوان پریشان خویش را فصل به فصل به دست زمان می سپارند
تا زردی و سرمای زندگی را به ساعت سر سبزی جوانه هایشان برساند
چشم ها ،چشمه های خشکی شده اند که کمتر به اشک شوق می اندیشند
که گریه های فراق ، آنان را امان نمی دهد
تشنگی بر اعماق و ریشه این دیار نفوذ کرده و تندیس ها تاب ایستادن را بیش از این ندارند
همه چشم به نجات دهنده ای دوخته اند که دست های رها و خالی را بگیرد
و از این فضای در حال سقوط نجات بخشد .
خجسته باد بزم قدسیان ، در صبحی که آفتاب زمین و آسمان به زیر سقف خانه نرجس طلوع می کند ...
پی نوشت :
- حاصل عمر اگر نیم نگاهی باشد بهر آن نیم نگاه با دل زار آمده ام
- نوشتن از شما دل پاک می خواهد که من ...
- گفتن از شما حال می خواهد که من ...
- انتظار شما ، حقیقت می خواهد که من ...
- طلب شما ،طلبی به اندازه طلب یک لیوان آب می خواهد که من ...
- گریه برای شما ، چشم می خواهد که من ...
- یاری شما ، عشق می خواهد که من ...
- اما آقا جان با تمامی نداشته هایم ، " دوستت دارم "
- یا صاحب الزمان ادرکنی ...
بدو فقط همین امروز وقت داریما
دیگه رفت تا سال دیگه کی زنده باشه کی مرده اصلا صابری وجود داشته باشه که
بخواد صلوات جمع کنه یا نه؟
اره صابر که کسی نیست هزارون هستن که جونشون به آقاشون میده
آقا صابر نگاه کن دوستان با تعداد صلواتی که میفرستن چیکار میکنن برای آقاشون
تو بگو انشالله کهه تا سال دیگه نمیکشه که بخوای تولد آقات صلوات جمع کنی انشالله همین روزها خودش میاد و با نورش دنیا رو به عدل میرسونه
منتظرتم امروز روز آخر هست روز موعود پایان صلوات جمع کنی
بدو عقب نمونیا
سلام
چشم