آسمان دل ما ابری و بارانی شد
دیده را موسم اشک و گهر افشانی شد
دل بی سوز و گداز از غم زهرا دل نیست
دل اگر نشکند از ماتم او ، جز گل نیست
خون و اشک از دل و از دیده ی ما می جوشد
فاطمه صورت خود را ز علی می پوشد
عمر کوتاه تو ای فاطمه فهرست غم است
قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتی ، اما ز تو منظومه ی غم بر جا ماند
با دل خسته و بشکسته ، علی تنها ماند
اثر دست ستم از رخ نیلی نرود
هرگز از یاد علی ضربت سیلی نرود
با علی راز نگفتی تو ز بازوی کبود
با پدر گوی که بعد از تو چه بود و چه نبود
شهر اگر شهر تو ، پس حمله به آن خانه چرا ؟
مرگ جانسوز چرا؟ دفن غریبانه چرا ؟
داغ ما آتش و میخ در و سینه است هنوز
مدفن گمشده در شهر مدینه است هنوز
باغ ، تاراج شده ، عطر اقاقی مانده است
سنت دفن شبانه ز تو باقی مانده است
ایام «فاطمیه» که می رسد ، دل های عاشق و بی قرار ، «سرود غم» می خواند و منظومه ی اندوه می سراید
وقتی یک بوستان ، خزان زده شود،
وقتی یک گل ، پر پر گردد و بلبلی به هجران گل مبتلا شود ،
چه می ماند ؟ جز فصل نالیدن و موسم گریستن ؟
«فاطمیه» ، همان فصل و موسم است این ایام ، به رنگ مظلومیت آن «مظلومه ی نخست» است و کشورمان را ابر اندوه و عزا گرفته است .
((مراجعه به ادامه مطلب))