ابری شدم به نیت باران شدن فقط مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید زگوشه چشم تو کاری بزرگ خواست چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
دنیای دیگریست اسیری و بردگی آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط
لایمکن الافرار زتیر نگاه تو چاره رسیدن است و قربان شدن فقط
در خانه ی کریم کفایت نمی کند یک لقمه نان گرفتن و میهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است عشق است تا ابد سرمست از نوای حسن جان شدن فقط
فکری برای پر زدن بال من کنید من را اسیر زلف امام حسن کنید
امروز ظهر دوباره باهاش جدی حرف زدم :
با اشک ...
با التماس ...
با قسم ...
از احوالات این ایامم
از سلب توفیق شبهای ارک
از کارهای گره خورده رفقا
از کم صبر شدنم
از بی حالی
از خستگی
از هدیه ای که بهم نداد
خدایا به حرمت این ایام و به حرمت کریم اهل بیت مددی کن