بنشین
در خانه ی دلم
که عطر نگاه تو
تمام لرزه هایش را
به خواب خواهد برد
این سرزمین
فقط و فقط
با بودن تو
آرام می شود
و تو
حسود تر از آنی
که کسی را
هم خانه ات کنی
بنشین
در خانه ی دلم
که عطر نگاه تو
تمام لرزه هایش را
به خواب خواهد برد
این سرزمین
فقط و فقط
با بودن تو
آرام می شود
و تو
حسود تر از آنی
که کسی را
هم خانه ات کنی
شاید هیچ کس در جهان به اندازه ی تو درخت نکاشته باشد؛
مدینه را تو نخلستان کردی
اما
تو نیامده بودی که فقط درخت بکاری ...
شاید هیچ کس درجهان به اندازه ی تو چاه نکنده باشد؛
اما
این همه چاه عمیق
حتی برای یک آه عمیق
چقدر کوتاه بود
آه ...
امروز آه تو دامن عالم را گرفته است...
پی نوشت :
- برای این جمله آخر حرفها دارم ...
والأُمّة مُصرّةٌ علی مقته...
از اعمال شب نوزدهم این است که صد مرتبه بگویی
اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین
و هر بار به این فکر کنی
که مگر بابای ما را چند نفر کشتند؟
سال 86 آخرین سفری بود که رفتم حرم آقام...
بعد از اون سفر، بارها و بارها شرایط سفر پیش اومد اما من بعد از آخرین سفر، یه قول و قراری با ارباب گذاشتم و ازشون درخواستی داشتم... یه قولی ازشون گرفتم که بعد از اجابت خواسته ام بیام حرمتون....
اما حالا، بعد از چند سال، که اون موضوع حل نشد... دیدم گره تموم مشکلات، تو حرم آقام باز میشه... وقتی به مقدمات سفر مشغول شدم یه مورد بسیار مهم کاریم حل شد...
حالا دیگه هیچی ازشون نمی خوام... فقط بیام حرم ...
فقط برم حرم باباشون تا دلمو مثل همیشه خنک کنه...
فقط برم حرم حضرت دریا ...
دورت بگردم دور اون ضریحی که هواشو کردم
خودت میدونی که فقط خود تویی دوای دردم
دورت بگردم
آرزو دارم حتی شد جنازم و حرم بیارم
آروم میگرم سرمو پایین پات اگه بزارم
آرزو دارم
++
منو به عشقت چه راغب کردی
خیلی زندگیمو جالب کردی
شنیدم تو روضه های قاسم
یه شبه طیب و طیب کردی
***نگاهی بَسَمه رو سیاهی بَسَمه***
گریم گرفته مثل بچه مرده ها دلم گرفته
کدوم گناهم منو تو تورو ازم گرفته
گریم گرفته
دلم گرفته دل من از عالمو آدم گرفته
بده چناهم نوکرت بهونه ی حرم گرفته
دلم گرفته
++
باخودم تو روضه خلوت کردم
باخودت خصوصی صحبت کردم
من یه کربلا میخوام بی تابم
که بگی باشه اما صبر کردم
ابوتراب را گفتند: یا علی ما فعلت حتی تصیر علیا؟
چه کردی که "علی" شدی؟
حضرت فرمودند: انی کنت بوابا لقلبی.
نگهبان دلـ♡ــم بودم!
پی نوشت:
- ولادت امیرالمومنین(علیه السلام) و روز پدر رو خدمت همه رفقا و دوستان بزرگوارم تبریک میگم.
- از علی(علیه السلام) نوشتن، از کسی که تمام خزائن عالم به دستشون هست خیلی سخته؛ من ِ کوچیک و بیچاره کجا و نوشتن از مولا کجا؟
- از خدا میخوام روز به روز محبت آقا رو تو دلمون بیشتر کنه و ما رو در بهشتش با امیرالمومنین و مادر همه ی خوبیها محشور کنه.
- بعضی
از رفقا قراره معتکف بشن و چه سفر ِ زیباییه این اعتکاف ... رنگها تغییر
میکنه و دلها قشنگ میشه، از همه ی عزیزانی که به این سفر معنوی میرن خواهش میکنم برای من ِ رو سیاه خیلی دعا کنند.
- و در آخر:
تمام لذت عمرم همینه که مولایم امیرالمومنینه
سال گذشته یه مطلبی به نام عشق نوشته بودم که نظرات مختلفی از سوی دوستان نوشته شد
آدم ها
یا حقیقی اند
یا مجازی.
اما
عشق
عشق است ...
بعضی از نظرات موافق بود و بعضی مخالف؛ هر چند من روی این موضوع خیلی حرف زدم و حرف ها دارم که بماند ...
گاهی به رفقای نزدیک میگم حرف های منم به درد خیلی جاها نمیخوره و به قول استادمون که می گفتن: حرفهاش به درد اجتماع نمیخوره ...
اما موضوعی که باعث شد این پست توی ذهنم مرور شه این بود که یکی از هم وبلاگی های عزیزمون هست که متاسفانه بخاطر کسالتی، بیمارستان بستری شده و این ایام دوستانی که تو فضای مجازی ایشون رو میشناسن بسیار ناراحتند...
دوستی که موضوع رو بمن گفت بقدری متاثر بود که اشکش جاری شده بود...
اون شب که این خبر رو شنیدم خیلی ناراحت شدم و خدا رو به اون چهارده حرف قسم دادم و از خانومی که " بعد از اون دنیا قشنگ نیست " خواستم که این عزیز و شفا بده...
بازم میگم: آدم ها یا حقیقی اند یا مجازی
اما عشق عشق است ...
*******
تو دلم حرف زیاده ...
أسألُکَ بِحقِّ . . . طه و یس و کهیعص و حمعسق ...مفاتیح/دعای شب عرفه
این حرف ها
نه معنایشان را می دانم
و نه می فهمم حقشان چیست
که می شود خدا را به آنها قسم داد...
وقتی هم که می شمارمشان
چهارده حرف بیشتر نیستند...
پی نوشت:
- خدایا! به این چهارده حرف ...
حسن حسن حسن ، احمد
جانم احمد جان
حاج حسن رفتی مذاکره ، یه چی میگم به شیطان بزرگ بگو حتما
بفرما حاجی
بگو :
با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد و عملیاتمان را علیه آنها شروع خواهیم کرد
هر کس با ماست ؛ بسم الله !
هر کس با ما نیست ؛ خداحافظ !
امام خامنه ای (حفظه الله):
چه توافق هسته ای بشود ، چه نشود ؛ این را بدانید امنیت اسرائیل تامین نخواهد شد...
ما سیـنه زدیم و بی صدا باریدند
از هر چـه که دم زدیم آنها دیدند
مـــا مدعیــــان صــف اول بودیم
از آخــر مجلس شـهدا را چیدند
حضرت آیتالله خامنهای در جریان یکی از دیدارها دو بیت از اشعار یکی از شاعران دربارهی شهدا را قرائت کردند. به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی KHAMENEI.IR نماهنگ «در آرزوی شهادت» را تهیه و منتشر کرد.
در این نماهنگ فیلم قرائت شعر توسط حضرت آیتالله خامنهای دربارهی شهدا برای اولینبار منتشر شده است. همچنین از دیگر بخشهای نماهنگ «در آرزوی شهادت»، تصاویری از حال و هوای گلزار شهدای بهشت زهرا سلاماللهعلیها در روزهای پایانی سال ۱۳۹۳ و صوت بیانات رهبر انقلاب در سالهای ابتدایی دهه شصت دربارهی مسأله شهادت است.
جــــــــــانــــــــــم فــــــــــــــــدایتــــــــــــ
امــــــــــــــــامــــــــــــــــم
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار ِخانه شدی ،خوش سلیقه ام
زهرا مرا چقدر بدهکار میکنی
داری برای دلخوشیم کار میکنی
آیینه ی پُر از تَرَکم احتیاط کن
رحمی به حال و روز دل ِ کائنات کن
باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گَردگیری امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه ی جگرم را چه میکنی؟
امروز فقط برای تو می نویسم
برای تو که از همه به من نزدیکتری و بهتر از همه از دلم خبر داری .
برای تو که از روز اول ، لطفت ....
و خودت میدانی این سالها بر من چه گذشت!!!!
از دردهای همیشگی
از نگاه های متفاوت
از با پر رویی در صحنه موندن
از دنیایی که نفس کشیدن درش سخت شده
از حرفهایی که تو سینه موند
از پژمردگی این روزهام
و از ...
برای تو که انگار میخواهی یک جوری آرامم کنی و شاید دلم را بدست بیاوری
اما ...
اما این روزها ، لطفت ، بیشتر و بیشتر در زندگیم رخ عیان کرده
انگار قرار است ، روزها را روز به روز بر من سختتر کنی
انگار قرار است حرفهای بیشتری بشنوم
انگار قرار نیست کسی بفهمد که چه میگویم
انگار نمیشود که نمیشود که نمیشود
و این چه امتحانیست که آخِرش پیدا نیست ...
باشه
اما قرار ما چیز دیگری بود ...
*********************
پی نوشت :
- این پست و فقط خودم میدونم و خدا ، و هیچکسی نمیدونه من چی گفتم ، چون احتمالا هرکسی یه تفسیری میکنه ...
- چند وقتیه در فشارهای مختلف روحی و جسمی هستم و از دیروز خیلی احساس پژمردگی میکنم...
- فردا ان شاء الله اگر دعوت بشم میرم جایی که دلم آروم میگیره ، میرم راهیان نور ... این چند روز با خودم خیلی حرف زدم ، میگفتم تو نوزده سال گذشته برای چی رفتی و امسال با چه نیتی میری؟
با خودم می گفتم : من راه و گم کردم و قرار نبود به اینجا برسم ...
- سال 93با تمام فراز و نشیبهاش رو به پایانه ، با خاطرات خوب و بد در فضای حقیقی و مجازی .
- امروز در آخرین جلسه کاری پایان سال 93 ، وقتی دعای یا مقلب القلوب و خوندن ، عجیب بهم ریختم و اشک تو چشام جمع شد ، وقتی این دعا خونده میشه ، میخواد فصلی جدید در بودنمون رقم بخوره و من نمیدونم قراره احوالاتم در فصل جدید چگونه باشه .
- حلالمون کنید و لحظه تحویل سال ، دعا کنید من هم مشمول حول حالنا بشم .
یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) یا امام رضا (علیه السلام)