میهمان

میهمان

ما در این دنیا چند روزی میهمان هستیم ، چه خوب است فرصت را غنیمت بشماریم و در راه او گام بر داریم .
... میهمان ...

بایگانی
میهمان

ساخت کد آهنگ

۵۸ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

بین این همه آدم
که با تو حرف های عاشقانه می زنند
خیالم راحت است
که تو
فقط
مال منی ...

پی نوشت :

- داریم به روزهای پایانی ماه شعبان نزدیک میشیم و چقدر حرف زدن با خدا با خوندن مناجات شعبانیه شیرینه .

وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ

شنواى دعایم باش آنگاه که میخوانمت،و صدایم را بشنو گاهى که صدایت میکنم

إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی

خدایا،حاجتم را برمگردان،و طمعم را قرین نومیدى مساز، و امید و آرزویم را از خود مبر

 إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ

خدایا گر خطاهایم مرا از نظرت انداخته،به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشم‏پوشى کن

- امروز هم روز شهادت شهید چمرانه ، یاد حرفهای قشنگش با خدا بخیر

- این ایام خیلی دعامون کنید

۴۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
وحید

دلم می لرزد
در ثانیه ثانیه شب احیاء آمدنت
_ ولی نبودنت _ حکایتی ست با دل ...
نمیدانم چرا تمام ذکر قنوتم شد: اللهم عجل لولیک الفرج....

نمیدانم چرا
ذکر سجده و رکوعم بارانی ست
از وجودی که هست
ولی چشمانم ....

شعبان همان امید زندگی ست
و ماهی که بدرکامل می شود
همان تنفس ناب خداست
در زمین منتظر

آقا مرا ببخش
تو آنقدر بزرگی، مهربانی
که تمام نبودن هایم را
تمام نداشته هایم را
با همان لبخند مهربانی ولایتت
می بخشی و شرمنده ام میکنی آقا

آقا ! بیا و به احترام شعبانت
لیاقت یادت، نگاهت، رضایتت را روزیم کن
یا صاحب الزمان

۷۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۱
وحید


مراقب باش چشم هایت ، توی چشم های پسر فاطمه نیفتد

و زندگی ات را کن

.

.

.

.

از خیمه ی امام که برگشت دیگر آن زهیر سابق نبود...



پی نوشت:

- اعیاد شعبانیه رو خدمت عزیزان تبریک میگم

- این روزا بخاطر شرایط کاری سرم بسیار شلوغه و کمتر به این کلبه دلتنگی هام سر میزنم، در اولین فرصت به وبلاگ شما عزیزان سر خواهم زد...

- بعضی از عزیزان مشکلات و حاجاتی دارن و گاهی به این بنده حقیر اعتماد میکنن..... بعضی وقتها با تمام مشکلات ِخودم، فقط غصه میخورم و برای گشایش کارشون دعا میکنم....

- ایام خوب و مبارکی رو میگذرونیم... از خدا میخوام به حق میوه های دل رسول الله صلوات الله علیه این روزا همه ی عزیزان به حاجات دلشون برسن و کربلایی بشن ... 

- بعد از آخرین سفری که توفیق شد ، دیگه حرمش نرفتم و برای رفتن به حرمش یه مطلبی بین من و آقا هست ...

- این روزها برای حالِ دل ِ منم دعا کنید 

۳۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۱
وحید

سلام بر پیامبر خوبی‌ها
سلام بر پیامبر عشق و ایمان و احساس
سلام بر محبوب قلبهای خسته
سلام بر مکمل پیامبران نسل بشر
سلام بر گل سرسبد گلستان خلقت
سلام بر پدر زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
سلام بر پسر عم علی ِ عالی ِ اعلی، امیرالمومنین (علیه السلام)
سلام بر آخرین نور خدا، تابیده بر ظلمت انسان
سلام بر خلق و خوی زیبایت 

و سلام بر او که رﺣﻤﺔ للعالمین بود ، هست و خواهد بود

پی نوشت:

- مبعث مبارک ...

- امروز مراجعه کردم به دو پست مبعث سالهای گذشته و خیلی تاسف خوردم

خواستم بگم :

- از روزهای خوبی که تو هیات ثامن الائمه (ع) با دوستان داشتیم و هر سال غریبتر از سال گذشته میشه...

- از حال و هوای خودم ...

- از خودم که شبهای میلاد ، شهادت ، مسجد و ... از یادم رفته ...

- از رجبی که در حال رفتن است و نفهمیدم که چگونه گذشت ...

- از مستحبات فراموش شده ...

- از سحرهای در خواب رجب ...

- از حال بد معنوی ...

- از دلی که روز به روز خرابتر میشه و نگاهی که منتظر یک امداد غیبیه ...

- از آقایی که شبهای مبعث پیشش بودم و این سالها ...

- از هوای شهر که نفس کشیدن در اون سخت شده ...

- از گم کردن آرامش ...

- از هدیه ای که بهم نداد ...

- از حرفهای دلم : که دیگه حالی برای گفتنش نیست ...

- از خستگی ...

- از غربت ...

- یا رسول الله مددی ...

۷۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۲
وحید

ام داوود ! پسرت بر می گردد ...

آن یک قطره اشک را 

امروز

نذر برگشتن پسر فاطمه (س) کن ...

پی نوشت :

جوانی به نام داوود که اهل معرفت بود به دست منصور دوانقی به مدت طولانی در زندان گرفتار شده بود

مادرش تاب و توان خود را در فراق پسرش از دست داده بود که ....

کیفیت اعمال ام داوود و در مفاتیح میتونید مطالعه کنید

- امروز داشتم فکر می کردم که چه سرّی در این تمام شدن صبر و تاب و توان هست که وقتی تموم میشه انتظار به سر میرسه

مثل اون مادری که همیشه به فکرشم ، که وقتی صبرش تموم شد ، پسرش برگشت و حضرت بهش فرمود:

" عند فناء الصبر یعطی الفرج : صبر که تمام شد فرج می آید "

مثل ام داوود که وقتی تاب و توانش از فراق پسرش تموم شد ، حضرت این اعمال و بهش یاد داد و فرزندش برگشت

مثل اون رفیقی که وقتی صبرش تموم شد ، مشکلش حل شد

با خودم میگم : اگر واقعا چشم انتظار بودی و صبرت لبریز می شد _ محبوبت می اومد _

همه مشکلات حل می شد

همه شاد بودن و دیگه تو به دنیا می خندیدی ... 

با خودم میگم : تو اینکاره نیستی 

برو دنبال گردو بازیت 

همون حرفی که لیلی به مجنون زد .

۷۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۴۹
وحید

راستی

اون پیرزن تنهایی که توی کوچه ی ما همیشه ی خدا ، چشم به راه پسرش بود

بالاخره رفت ...

پنجشنبه ها روضه ی حضرت زینب (سلام الله علیها) توی خونه اش ترک نمی شد

سالهای سال ، شبای شهادت تا صبح توی حیاط خونه اش ، آش شله قلمکار به عشق ام المصائب هم میزدیم

بهش میگفتم: 

بیا یکم بچش

ببین حمد و قل هوالله اش به اندازه ست ؟

ببین صلواتی چیزی کم ندارد؟

خدا رحمتش کنه

و امروز نیست ...

پی نوشت :

- بعد از اکران اختصاصی فیلم "چ" ، اکران اختصاصی فیلم "شیار 143 " و بخاطر دل همه ی مادران شهدا در دانشگاهها ، حوزه های علمیه و مجموعه های فرهنگی سراسر کشور شروع کردیم .

 - دوستانی که مایل به اکران این فیلمها در مجموعه هاشون هستند میتونند از طریق سایت موسسه آفتاب عالمتاب ثبت نام کنند .

- چند وقتیه بعلت مشغله کاری و مسافرت نتونستم به کلبه دلتنگیهام سر بزنم و ممنون از دوستانی که پیگیر عدم حضور حقیر بودند .

۶۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۹
وحید

خدا یک روز

بهشتش را آذین می بندد

و  در آن صبح باشکوه همیشگی

من و تو را به هم دیگر معرفی می کند...

.....................

و من کسی را که یک عمر بهانه ی اشک ها و شعرها و دلتنگی هایم بود خواهم شناخت

........................

ما کجا و بهشت خدا کجا؟ ... ولی آرزوی تو بر هیچ کس عیب نیست...

...................

به درد هجر بسازیم چاره جز این نیست       اگر فراق نباشد وصال شیرین نیست 

..............

پی نوشت :

اگر این روزها را تحمل می کنم به شوق روزهای خوب در کنار توست

خودت خوب میدانی ...

 

۱۴۱ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۶:۰۰
وحید

مَالِی وَقَفتُ عَلَى القُبُورِ مُسَلِّماً            قَبرَ الحَبِیبِ فَلَم یَرُدَّ جَوَابِی‏

أَ حَبـِیـبُ مَا لَـکَ لَا تَـرُدُّ جَـوَابَـنَا             أَنَسِیتَ بَعدِی خُلَّةَ الأَحبَاب

محبوب من سلام

چه شده که مرا گریان میبینی

اما جواب سلامم را نمی دهی ...

نکند محبت دوستان

دلت را خسته کرده !!!!

..................

جوابم را نمی دهی ؟؟؟؟؟

                                                                                   

                                                             از عاشقانه های امیرالمومنین بر مزار تمام هستی اش ... 

********************************************************************

مرا چه شده که بر خاک عزیزان، گریان می گذرم و بر تربت محبوب سلام می دهم اما جوابم نمی گوید؟

ای تربت محبوب چه شده که پاسخ این خواننده را نمیدهی؟ نکند محبت دوستان بر دلت خستگی آورده.

زندگانى حضرت زهرا (ترجمه ج43 بحارالانوار) ،ص237

۴۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۳۳
وحید

گریه میکنم

و از این میترسم

که بی تو

زیاد زنده بمانم

.

.

.

.

لا خیر بعدک فی الحیاة و إنما...أبکی مخافة أن تطول حیاتی ...

از عاشقانه های امیرالمومنین بر مزار هستی اش ...

بحارالانوار ج 43 ص 213

۱۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۱۲
وحید

دل من !

پشت در این خانه اگر نسوزی

از هیزم کمتری ....

*****************

http://heyateketab.blog.ir/post/56

۴۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۱۷
وحید

پنجشنبه ها بهشون سر می زنم

به عکس هاشون نگاه می کنم             

مثل آواره ها ، آواره ردیفهاشون میشم

میشینم

با حسرت دستی روی سنگ می کشم

آروم زیر لب میگم

هی رفیق !

این آرزویی که تو بهش رسیدی

مال من بود ...

                                               

 پی نوشت :

- سال جدید فرصت نشد برم بهشت حضرت زهرا (س)  و خیلی دلم تنگه ، بعد از ظهر اگر خدا بخواد میخوام هر جوری شده برم .

۵۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۲۰
وحید

چه دلگیر می شود

خانه ای که از امشب

کسی در آن

برای همسایه ها دعا نمی کند ...

.

.

.

.

ما همسایه های خوبی برای تو نبودیم

خودم را میگویم بی بی جان

۴۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۲۰
وحید

چند روزه ، یاد آن جوانی هستم که عاشق پیامبر شده بود...

باید هر روز می آمد ؛ چشم های دلربای پیامبر را می دید و بعد می رفت سراغ کار و زندگی اش وگرنه روزش روز نمی شد...

ولی همیشه یک غصه ی بزرگ توی دلش بود ...

بالأخره  یک روز آمد پیش پیامبر ، دلش را به دریا زد و گفت : آقا می دانم درجه و مقام شما خیلی بالاست. شما کجا و ما کجا؟

میدانم که آن دنیا ، دیگر نمی توانم شما را ببینم . معلوم است که مرا پیش شما با آن رتبه و درجه راه نمی دهند...

حالا بدون شما ، بهشت را چطور تحمل کنم؟

نمی دانم این حرف با دلِ پیامبر خوبیها چه کرد که خدا خودش جواب آن جوان را داد ... جبرئیل را فرستاد و برای جوان بشارت فرستاد که ...

پیامبر آیه ی وحی را برای جوان خواند و وعده ی همنشینی او را با خودش در بهشت داد  .

اما یک حرفی هم زد که خبر از دل عاشق خودش می داد...

گفت جوان! کمکم می کنی؟

حالا معلوم شد که پیامبر خودش به همنشینی با آن جوان در بهشت مشتاق تر بوده

خودش از فکر فراق دوستانش در بهشت بیشتر می سوزد...

حالا پیامبر به صرافت افتاده که حتماً آن جوان رادر بهشت همنشین خودش کند...

دارد از جوان کمک می خواهد...

جوان گفت چه جوری کمکتان کنم آقا؟

حضرت فرمود با استغفار زیاد... با سجده های طولانی...

پی نوشت :

- دعا کنید ما هم در این مسیر ؛ بنده باشیم

___________________________________________________________________

- ولادت بی بی حضرت زینب (سلام الله علیها ) رو تبریک عرض میکنم ، دیشب آخر شب رفتم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ، چه حال و هوایی داشت و چقدر خوب و جالب شد که دوستان زیادی و دیدم ، بخصوص دوستانی که چند سال بود ندیده بودمشون .

وقتی اومدم بیرون چقدر دلم خُنَک شده بود ...

۸۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۰۰
وحید

 

این روزها زیاد یاد مادری می افتم که رفت خدمت آقا امام صادق (علیه السلام) .... گفت: خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته ، خیلی نگرانم ...

حضرت فرمودند: صبر کن پسرت بر می گردد ... رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت : پس چرا پسرم برنگشت؟... حضرت فرمودند : مگر نگفتم صبر کن .... خب پسرت بر می گردد دیگر .... رفت اما از پسرش خبری نشد .... برگشت ؛ آقا فرمودند : مگر نگفتم صبر کن ...

مادر دیگر طاقت نیاورد ... گفت : آقا چقدر صبر کنم ؟ ... نمی توانم صبر کنم ... به خدا طاقتم دیگر تمام شده ...

حضرت فرمود : برو خانه ، پسرت برگشته است ... رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...

آمد خدمت آقا امام صادق ، عرضه داشت : آقا جریان چیست ؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود ؟ آقا فرموده بودند به من وحی نازل نمی شود اما

" عند فناء الصبر یاتی الفرج "

صبر که تمام بشود فرج می آید ....

این روزها به خودم میگم : فلانی چه طاقتی داری تو ...

و دعا کن برای مادری که هنوز فرزندش برنگشته ...

                                             وسائل الشیعه ، جلد ۱۵ ، باب استجاب الصبر فی جمیع الامور ، حدیث۲۰۴۶۲


- از پستهایی که قبلا در میهمان قدیمی منتشر شده بود اما با احوالات این روزهایم خیلی نزدیک است ...

۴۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۴
وحید

بعضی از دروغ ها گفتنشان واجب است ...

۶۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۰۰
وحید

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ

مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ

مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ

وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ

إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ

میدونم سرمایه ای ندارم

میدونم دستم خالیه

و خودِت میدونی از لطفهای فراوونت ممنونم و شاکر

_ اما_

وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ ...

"بده در راه خدا"

نمیدونم دیگه چه جوری ازت بخوام ...

چی بگم که ...

*******************************************************************

پی نوشت :

- این روزها خیلی خستم و بی حال ، شور و نشاط قدیم و ندارم و زود از کوره در میرم . به قول برادر علی(وبلاگ فانوس جزیره) که به شوخی میگه: آقا دل نمیدی .

- دیشب جلسه راهیان نور تو مسجد بود که هنوز ننشسته ، به همه توپیدم و بنده خدا بچه ها که سراشون پایین بود و چَشم می گفتند.

- دعامون کنید ....

۵۳ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۰۰
وحید

                                                     نبینم بین خطبه ها بغض کنی ... عزیزم ...   

        

      داشتم به قطره های اشکت فکر میکردم  

      که امروز توی خیابان ها

      سیلی شده بود برای خودش ...

۵۷ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۰
وحید

عجیب دلتنگِ آن دعای عهدی هستم

که بعد از طلوع آفتاب

وقتی همه ی بغض های یک عمر راِ بر میداری

اشکهایت را کف دست میگیری

و به آقا نشان میدهی

_ بی هوا _

در فضای صحن مسجد پخش می شود :

اللهم رب النور العظیم و رب الکرسی الرفیع

.......................................

...........................

انگار او هم دارد بغضهایش را به تو نشان میدهد

عجیب دلتنگم  ...

*******************************************************

_ به یاد چله های دعای عهدی که با رفقا در مسجد داشتیم ، یادش بخیر ... چه صفایی داشت ، کاش دوباره روزیم شود ...

می شود آقا ؟... قبولم کنی ؟

۷۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۰۰
وحید