میهمان

میهمان

ما در این دنیا چند روزی میهمان هستیم ، چه خوب است فرصت را غنیمت بشماریم و در راه او گام بر داریم .
... میهمان ...

بایگانی
میهمان

ساخت کد آهنگ

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

چه دلگیر می شود

خانه ای که از امشب

کسی در آن

برای همسایه ها دعا نمی کند ...

.

.

.

.

ما همسایه های خوبی برای تو نبودیم

خودم را میگویم بی بی جان

۴۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۲۰
وحید

وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا

گاهی اونی که آدم و بی تاب میکنه

دلتنگی نیست

نه بی خبریه ...

۳۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۰۰
وحید

بیستم اسفند ، روز راهیان نور و به همه ی اون کسایی که وقتی اسم مناطق میاد ،

دلشون پر میکشه و  منتظرند تا دوباره فصل جدید در بودنشون رقم بزنند تبریک عرض میکنم

 

- این روزها شدیدا با رفقا دنبال پیگیریهای کارهای اردوی راهیان نور  هستیم و واقعا با مشغله کاری و فکری ، فشار روحی و جسمی زیادی بهمون اومده .

- باید اعتراف کنم اگر در فعالیتهایی که داشتم ، ذره ای کارهام برای خدا بوده باشه اما راهیان نور و فقط برای دلِ خودم پیگیری کردم .

- امروز اولین روزیه که بعد از هشت  سال کار تو روزهای خوب خدمت از تیم ویژه جدا میشم و به جای دیگه ای رفتم و چقدر سخته این جدایی .

- دل کندن از محیط کار و رفقایی که هر روز به عشقشون و در کنارشون با دل و جون مشغول کار بودیم خیلی سخته . 

- جدا شدن از حاج ابراهیم که مثل یه برادر بزرگتر همیشه و همه جا با من بود و توکل در اوج سختی و ازش یاد گرفتم ، از ابوالفضل عزیز که زیبایی محبتش به خانواده همیشه برام یه قشنگی دیگه ای داشت ، جدا شدن از سید گلمون که اخلاق و خونسردیش بداخلاقی و شرمنده کرده ، از حامد که معرفت و رفاقت سرآمد خصوصیاتشه و میشه همیشه روش بعنوان یه رفیق حساب کرد ، از برادر علی خودمون که مثل داداشام دوسش دارم و واقعا هم مسیر و همراه خوبیه و از دانیال رفیق دوران دبیرستان که جدیتش در کارها ، زبان زد بود .

- هر چند اگر رفتم ، یه بخش زیادش بخاطر همین رفقا بود اما یه خورده سیاسی بگم که انشاء الله سه سال دیگه و خدای ناکرده هفت سال دیگه با یه قدرت فوق العاده برمیگردم .

- از خدا میخوام این فصل جدید در زندگیم و در مسیر خدمت به خلق و خشنودی خودش قرار بده ، چرا که خودش فرمود رضایتش در خدمت به خلقش هست و آخر کارم و با شهادت ختم بخیر کنه .

۳۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۰
وحید

چند روزه ، یاد آن جوانی هستم که عاشق پیامبر شده بود...

باید هر روز می آمد ؛ چشم های دلربای پیامبر را می دید و بعد می رفت سراغ کار و زندگی اش وگرنه روزش روز نمی شد...

ولی همیشه یک غصه ی بزرگ توی دلش بود ...

بالأخره  یک روز آمد پیش پیامبر ، دلش را به دریا زد و گفت : آقا می دانم درجه و مقام شما خیلی بالاست. شما کجا و ما کجا؟

میدانم که آن دنیا ، دیگر نمی توانم شما را ببینم . معلوم است که مرا پیش شما با آن رتبه و درجه راه نمی دهند...

حالا بدون شما ، بهشت را چطور تحمل کنم؟

نمی دانم این حرف با دلِ پیامبر خوبیها چه کرد که خدا خودش جواب آن جوان را داد ... جبرئیل را فرستاد و برای جوان بشارت فرستاد که ...

پیامبر آیه ی وحی را برای جوان خواند و وعده ی همنشینی او را با خودش در بهشت داد  .

اما یک حرفی هم زد که خبر از دل عاشق خودش می داد...

گفت جوان! کمکم می کنی؟

حالا معلوم شد که پیامبر خودش به همنشینی با آن جوان در بهشت مشتاق تر بوده

خودش از فکر فراق دوستانش در بهشت بیشتر می سوزد...

حالا پیامبر به صرافت افتاده که حتماً آن جوان رادر بهشت همنشین خودش کند...

دارد از جوان کمک می خواهد...

جوان گفت چه جوری کمکتان کنم آقا؟

حضرت فرمود با استغفار زیاد... با سجده های طولانی...

پی نوشت :

- دعا کنید ما هم در این مسیر ؛ بنده باشیم

___________________________________________________________________

- ولادت بی بی حضرت زینب (سلام الله علیها ) رو تبریک عرض میکنم ، دیشب آخر شب رفتم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ، چه حال و هوایی داشت و چقدر خوب و جالب شد که دوستان زیادی و دیدم ، بخصوص دوستانی که چند سال بود ندیده بودمشون .

وقتی اومدم بیرون چقدر دلم خُنَک شده بود ...

۸۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۰۰
وحید

 

این روزها زیاد یاد مادری می افتم که رفت خدمت آقا امام صادق (علیه السلام) .... گفت: خیلی وقت است پسرم از مسافرت برنگشته ، خیلی نگرانم ...

حضرت فرمودند: صبر کن پسرت بر می گردد ... رفت و چند روز دیگر برگشت و گفت : پس چرا پسرم برنگشت؟... حضرت فرمودند : مگر نگفتم صبر کن .... خب پسرت بر می گردد دیگر .... رفت اما از پسرش خبری نشد .... برگشت ؛ آقا فرمودند : مگر نگفتم صبر کن ...

مادر دیگر طاقت نیاورد ... گفت : آقا چقدر صبر کنم ؟ ... نمی توانم صبر کنم ... به خدا طاقتم دیگر تمام شده ...

حضرت فرمود : برو خانه ، پسرت برگشته است ... رفت خانه دید واقعا پسرش برگشته ...

آمد خدمت آقا امام صادق ، عرضه داشت : آقا جریان چیست ؟ نکند مثل رسول خدا به شما هم وحی نازل می شود ؟ آقا فرموده بودند به من وحی نازل نمی شود اما

" عند فناء الصبر یاتی الفرج "

صبر که تمام بشود فرج می آید ....

این روزها به خودم میگم : فلانی چه طاقتی داری تو ...

و دعا کن برای مادری که هنوز فرزندش برنگشته ...

                                             وسائل الشیعه ، جلد ۱۵ ، باب استجاب الصبر فی جمیع الامور ، حدیث۲۰۴۶۲


- از پستهایی که قبلا در میهمان قدیمی منتشر شده بود اما با احوالات این روزهایم خیلی نزدیک است ...

۴۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۴
وحید

بعضی از دروغ ها گفتنشان واجب است ...

۶۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۰۰
وحید

شهید چمران :

              از خدا پروا کنید

                                   تا

                                        پَرِ ، وا کنید ...

******************************************

- مشغول اکران فیلم سینمایی " زیباتر از زندگی "در خصوص شهید حسین علم الهدی در دانشگاهها ، حوزه های علمیه و مجموعه های فرهنگی بودیم که اکران اختصاصی فیلم سینمایی " چ " در خصوص شهید چمران هم بهمون پیشنهاد شد که الحمدلله از هفته پیش این فیلم رو هم در حال اکرانش هستیم .

- این هم یه نوع کار کردن برای شهداست دیگه ...

۶۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۰۰
وحید

         باید چگونه به شب رساند                 

        روزی را                               

       که هم روز آمدنت باشد

       و هم

       روز نیامدنت ...

۴۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۰۰
وحید