میهمان

میهمان

ما در این دنیا چند روزی میهمان هستیم ، چه خوب است فرصت را غنیمت بشماریم و در راه او گام بر داریم .
... میهمان ...

بایگانی
میهمان

ساخت کد آهنگ

سلام بر پیامبر خوبی‌ها.
سلام بر پیامبر عشق و ایمان و احساس.
سلام بر محبوب قلبهای خسته.
سلام بر مکمل پیامبران نسل بشر.
سلام بر گل سرسبد گلستان خلقت.
سلام بر پدر زهرای مرضیه (سلام الله علیها).
سلام بر پسر عم علی ِ عالی ِ اعلی، امیرالمومنین(علیه السلام).
سلام بر آخرین نور خدا، تابیده بر ظلمت انسان.
سلام بر خلق و خوی زیبایت .

و سلام بر او که رﺣﻤﺔ للعالمین بود ، هست و خواهد بود.

پی نوشت :

- مبعث مبارک ...

- از غریبی هیات ثامن الائمه (ع) بگم که سال گذشته مداح نداشت و امسال برنامه...

- از حال و هوای قدیم رفقای مسجد و ثامن ...

- از خودم که شبهای میلاد ، شهادت ، مسجد و ... از یادم رفته ...

- از رجبی که در حال رفتن است و نفهمیدم که چگونه گذشت ...

- از سحرهای در خواب رجب ...

- از حال بد معنوی ... 

- از دلی که روز به روز خرابتر میشه و نگاهی که منتظر یک امداد غیبیه ...

- از آقایی که شبهای مبعث پیشش بودم و این سالها ...

- از سلام و شعر پیامکی که امروز بر ارباب بی کفنی فرستادم که دیگه اینطور حرمش نمیرم : 

 صل الله علیک یا اباعبدالله

از آب هم مضایقه کردند کوفیان              خوش داشتند حرمت میهمان کربلا

- از هوای شهر که نفس کشیدن در اون سخت شده ...

- از دوستانی که ...

- از پایان نامم که سال گذشته فکرم و مشغول کرده بود و امسال تمام شد و کاش فکر مشغول دل بود ...

- از گم کردن آرامش ...

- از هدیه ای که بهم نداد ...

- از حرفهای دلم : که دیگه حالی برای گفتنش نیست ...

- از خستگی ...

- از غربت ...

- یا رسول الله مددی ...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۲
وحید

          عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست

                                                                       کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست

                                                                                                                                  " امام خمینی (ره) "

"عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست "
 
پی نوشت :
 
- دیروز با کلی خستگیهای مفرط از کارها و برنامه های روزانه ، دم نماز مغرب خودم و به منزل رسوندم  ، یکم استراحت کردم و بعد از خوندن نماز با کلی حال و هوا رفتم مسجد که در مراسم شب رحلت امام بسیجی ها شرکت کنم . رسیدم مسجد ، همه جا سوت و کور بود . خیلی ناراحت شدم  و طبق معمول غرهای من بود و گوش شنوا و صبر مهدی .
- این ایام ، ایام حساسیه ، انشاء الله همه با رهنمودهای حضرت آقا بتونیم  رئیس جمهور اصلح و انتخاب کنیم . 
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۱۵
وحید

 

اگر آتش به زیر پوست داری

نسوزی گر علی را دوست داری

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۲۹
وحید

چند وقتیه حالی برای نوشتن ندارم .

چند وقتیه سختم شده از چیزهایی بگم که خودم از اونها دورم ...

از ارسال بعضی پیامها بدم میاد ...

از سبک کردن کلمات مقدس ...

از گفتن " این الرجبیون "

از رجب دورم ، از شعبان ، از رمضان ، از خوبیها ، از پاکی ها ...

امشب استادمون می فرمودند :

"دشمن انسان ، مستی ماست "

" هرکس در محیط خودش غرق شد نمی تواند خود را نجات دهد"

" تا فرصت هست خودمان را دریابیم "

پی نوشت :

-  جملاتی که نوشتم  فقط زبانیه و بدون عمل ...

- از عکس بالا خوشم اومد نه از نوشتش ، چون هنوز نتونستم بگم " انا رجبیون " .

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۷
وحید

 

به مادرش قول داده بود که حتما بر می گردد ،

وقتی مادر تن بی سر فرزندش را دید

لبخند تلخی زد و گفت : پسرم سرش می رفت قولش  نمی رفت !

سلام و درود خدا بر خانم حضرت فاطمه الزهرا (س) و مادران شهداء .

دل نوشت :

- روز مادر و به عزیزتر از جانم ، مادر عزیزم که تمام عمرم و مدیون خوبیهاش هستم تبریک عرض میکنم و اگر استقامت و صبر و تحملش نبود ، نمیدونستم الان کجا و در چه وضعیتی بودم .

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۱۰
وحید

این چند ماه آژانس بین المللی انرژی اتمی فشار زیادی  رو ایران آورده مصطفی هر دو هفته یکبار  میاد خونه . آقا هم  گفتن کسانی که تو امر انرژی هسته ای هستن باید جهاد عظیمی کنن . مصطفی می گفت : فاطمه اونجا خیلی راحتم  با اینکه توی بیابانم دلم نمی گیره و آرامش دارم . وقتی مصطفی این حرفها رو می زد مثل یه جسد سرد و بی روح شده بودم  با دعایی که سر عقد برای مصطفی کرده بودم می دانستم  که همیشه سختی خواهم کشید اما نمی دانستم  همه زمینه ها برای به وقوع پیوستن آن دعا به زودی فراهم  شود خیلی گریه می کردم . مصطفی می گفت : فاطمه اگر من بروم تو بعد از من چه می کنی . وقتی این حرف را زد آتش گرفتم جوابش را ندادم  وقتی  نگاهش کردم چشمهای معصومش پر از اشک بود و حکایت داشت که  به زودی این حادثه واقع می شود و من هیچ مخالفتی نکردم  و واکنشی نشان ندادم انگار برایم  مثل روز روشن بود که چنین اتفاقی خواهد افتاد . با گریه به مصطفی گفتم : من بدون تو زنده نخواهم ماند . انگار با تمام وجودش می خواست بگوید : فاطمه تو تمام تار و پود منی اما برای زندگی با تو در این دنیا هیچ وقت حساب نکردم توی اون دنیا می بینمت و با تو کنار اولیاء الله زندگی ابدی خواهیم داشت . مصطفی اگر چه حرفی نمی زد اما من اینها را از چشمهایش میفهمیدم . به هق هق افتاده بودم . یاد خانم حاج همت افتادم پیش خودم گفتم  من که از فکر به این موضوع چنین حالی میشم پس همسران شهدا که عاشق و معشوق بودند چگونه این روزگار دیرگذر و پست دنیایی را تحمل می کنند ... ! نمی دانم انگار من از ابتدای آشناییمان تسلیم سرنوشت شدم . این روزها موضوع انرژی هسته ای روز به روز بحرانی تر می شود وقتی فکر می کنم مصطفی برای این مملکت چه کار بزرگی داره می کنه به خودم افتخار می کنم . وقتی فکر می کنم که آقا گفتن کسانی که تو کار انرژی هسته ای هستن کار جهادی می کنن میفهمم که مصطفی خیلی آدم بزرگیه .......!

این خاطرات پر سوز و گداز سطرهایی از خاطرات همسر مصطفی احمدی روشن است که در سال 83 در دفتر خاطرات خاطرات خود ثبت نموده . روزهایی که می رفت که ما را به ملی شدن  فناوری هسته ای برساند روزهایی که برای همسران شهدای هسته ای پر از اضطراب می گذشت اما بخاطر فرمایشات ولی و امامشان ، حاظر شدند عزیزترین سرمایه زندگیشان را فدای عزت ایران اسلامی نمایند . 

بیستم فروردین روز ملی شدن فناوری هسته ای گرامی باد

 

 ما به انرژی هسته ای خواهیم رسید به همین چیزی که برازنده ماست . اما قدرت در پنجه ایمان بسیجی هاست انرژی هسته ای در جگر اینهاست .

" شهید سید مرتضی آوینی "

پی نوشت :

- روز  ملی شدن فناوری هسته ای و به همه گمنامان خدوم این عرصه تبریک عرض میکنم .

- امروز سالگرد سید شهیدان اهل قلم بود که نوشته هاش در  وجودم عجین شده و  در دلم غوغایی به پا می کنه .

- فردا هم سالگرد صیاد دلهاست ، سالگرد شهید صیاد شیرازی ، یاد و خاطر همشون گرامی باد .

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۰۸
وحید
 شاید این روزها که حتی کارگردان های حزب اللهی و انصارشان دنبال فیلمفارسی ساختن هستند و البته با مجوزهایی که فقط برای آنها صادر می شود، از مهناز و الناز و نیوشا و بهرام و شهرام برای رساندن پیام انقلاب روح الله(ره) استفاده می کنند (که خوشبختانه نمی شود) و شاید در روزگاری که اصغر و پیمان و داریوش با تبر سینما و از کینه بدر و خیبر دارند به درخت انقلاب می زنند، اینکه تلویزیون هفتاد میلیون نفر را حتی در مسافرت میخکوب کند پای عمو پنجعلی، نقی، ارسطو و هما عجیب باشد و روشنفکر شده ها سخت‌شان باشد که ببیند چرا خرج‌هایی که می کنند بی ثمر است. درباره «الی» فیلم ساختن، حرف زدن از «رسوایی» شیخی که آب توبه روی سر دختر کفش قرمز سیندرلایی ریخته است و جذب مخاطب به همان سبک هالیوودی البته با دوز پایین ترش یعنی ما حرف برای گفتن نداریم.

 
در همه این روزهایی که اتفاقا ما حرف برای گفتن نداریم و در روزهایی که بعید است سینما و تلویزیون اثری فاخر تولید کند که مخاطبان «آکادمی گوگوش» و «بفرمایید شام» و «حریم سلطان» را جذب خود کند، «پایتخت» به داد صداوسیما و حتی سینما می رسد و جذب مخاطبش که به قول آوینی «شناسنامه اثر فاخر» است، همه را شگفت زده می کند.
سی و چهار سال بود نگوییم همه سینما و تلویزیون بلکه قریب به اتفاق آثار سینمایی و تلویزیونی وقتی می خواستند اسلام را نشان دهند، حتما باید سکانسی می گرفتند که مادربزرگی با چادر سفید گلدار(گلدار؛ ترجیحا ازنوع قرمزش) در گوشه اتاقی با نور سبز در حال نماز خواندن است. سی و چهار سال بود تلویزیون تعارف داشت که پشت اتومبیل و کامیون هایی که راننده اش نقشی در فیلم دارد چه بنویسد که همه خوششان بیاید و تعارف داشت از اینکه وقتی می خواهد حرف های سیاسی و لطایف اجتماعی را به چه کسی بر می خورد و به که بر نمی خورد و اصلا شاید بلد نبود حتی با «رییس جمهور» شوخی کند و خیلی اتفاقاتی که بدیع است و نو و تازه در «پایتخت».
 
اتفاقا و اصلا تاکید دارم که پایتخت اتفاق تازه ای است، همه آدمهایش معمولی اند. معمولیه معمولی. پنجعلی و نقی که حتی یک کارگر معمولی است و حلال خور است. نکته ای که شاید تلویزیون خیلی کمتر از آنچه که باید بدان پرداخته است. فیلم آنقدر پیام خوردن لقمه حلال را خوب رسانده است که باید کارگردان‌ها و فیلمنامه نویس‌ها یاد بگیرند. خروسی را که روزی شان نیست نمی خورند حتی شده به بهانه رد شدن قطار و افتادن لوستر روی سفره، اما گربه ای که لب ایوان نشسته است تکه گوشتی را که روزی اش بوده می خورد. ظرف غذای کوچک گربه در لب ایوان سرجایش می ماند اما لوستر روی سفره می افتد. پیرمرد خانه یاد داده است که بعد از هر جرعه ای آب بلند بگویید «سلام بر حسین» و مرد خانه قبل از اذان صبح بیدار است تا خود را برای نماز صبح محیا کند...
در پایتخت کارگرهای گنبد و گلدسته سازی فروردین قبل از کار وضو می گیرند و برایشان مهم است باوضو کارکنند. شاید ریش نداشته باشند اما نماز خوان هستند، حلال خورند، با خانواده خود مهربانند، وقتی از کارکردن به خانه بازمی گردندد خسته اند اما طوری رفتار می کنند که هم برای تربیت فرزندانشان به همان سبک هاب قدیمی و نه با استفاده از مهد کودک ها وقت می گذارند و هم به فکر همسرشان هستند. در پایتخت دکتر و مهندس بودن مهم نیست،آدم بودن و مرام ومعرفت داشتن مهم است.
پایتخت یک سریال است با همه روزمرگی های آدم های معمولی که به مسافرت می روند، به رییس جمهور، نامه می نویسند، مشکلات اقتصادی دارند، از پدرسالخورده خود نگهداری می کنند و حتی در مسابقه های تلویزیون شرکت می کنند و دراتفاقی نادر برنده هم می شوند. چه جای شک است که ایران پر است از خانواده های معمولی، مگر چند درصد مردم مبتلا به درد ها و «جراحت» های «شیدایی» عسگر پور هستند و واقعا چقدر طول می کشد که یک «ستایش» اتفاق بیافتد و اصلا چقدر زمان برای «زمانه» شدن احتیاج داریم...
چه اشکالی دارد که همیشه «وضعیت سفید» باشد و قصه مردمی گفته شود که «چک برگشتی» دارند. چه اشکالی دارد مردم از تلویزیون یاد بگیرند که از پدران سالخورده خود نگهداری کند. چه اشکالی دارد تلویزیون با نامه های معروف به «رییس جمهور» شوخی کند و حتی آنها را به ته دره بفرستد.
اینکه نام «لا اله الا الله» روی گنبد بنای امامزاده ای پیش ساخته از شمال تا جنوب کشور حرکت کند و با رفتارهای صمیمی و صادقانه و دوستانه به دل بیننده بنشیند اتفاق تازه ای است. استفاده از موسیقی های اصیل و فولکلورهای اقوام و مناطق مختلف کشور برای جذب نگاه مخاطبان چهارفصل ایرانی ایده ی قابل اعتنایی است.
نه اینکه نقدی به «پایتخت2» وارد نباشد. هر اثر هنری به خاطر داشتن مولفه های فکری، فرهنگی و سیاسی ممکن است از سوی گروههای مختلف مورد نقد قرار بگیرد اما آنچه از نگاه من اهمیت دارد، جذب مخاطب عام است. از شهید آوینی هم بپرسید همین را می گوید. سیروس مقدم به خاطر اینکه از «سعادت آباد» خیلی پایین تر آمده است و اصلا از «پایتخت» خارج شده و از مردم معمولی علی آباد سخن گفته است، قابل تقدیر است.
برگرفته از خبرنامه دانشجویان ایران
پی نوشت :
- این مطلب و با اخذ اجازه از وبلاگ آسمانی بندگی نوشتم .
- مطلب فوق اشکالاتی داره و ایراداتی بهش وارده اما نگاه ما به اون نزدیکه .
۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۰
وحید

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟

فامیل دور: واسه بهار.

از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.

وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست

که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه

کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغشون دیگه.

در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند.

خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش.

شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.

یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه.

ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس.

این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

آقای مجری: در ِدلِ آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

فامیل دور: درِ دلِ آدم با دردِ دله که باز می‌شه

 

"سال نو رو به همه دوستان تبریک عرض میکنم "

خدا رو شاکرم امسال هم توفیق شد سال جدید و در شعبه ای از بهشت ، محل عروج فدائیان حضرت فاطمه زهرا (س) یعنی شلمچه بودم .

این چند روز حال و هوای خوبی بود برای درد و دل کردن و باز گذاشتن دلم برای ورود خوبیها ، چون دل جای نگهداشتن هر چیزی نیست ،دل جای نگهداشتن محبته ، محبته خدا و اهلبیت و همه خوبیهای دیگه .

آرزو دارم امسال سال خوبی برای همه رفقا و دوستان باشه .

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۰۱
وحید

قصه عشق ما را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .

باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .

خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری !

آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .

ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند .

پی نوشت :

ـ اگر دعوت بشیم ، انشاء الله قراره سال نو رو کنار شهدا تو جبهه های جنوب آغاز کنیم .

- دعاگوی همه دوستان هستم .

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۴۱
وحید

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۲
وحید

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود

گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو می شود

  

 

گاهی فکر می کنم چقدر مورد لطف تو هستم

گاهی ...

گاهی هم فکر می کنم روز به روز از تو دورتر میشم

و چقدر سخته این دوری و لطف ...

دیروز خیلی باهاش حرف زدم

هم ساده ، هم با ...

از نعمتهایی که بهم داد

از لطفهایی که بهم کرد

از هدیه ای که بهم نداد

از سختیها...

از زمین خوردنها...

از با سیلی ، سرخ کردنها ...

از با پررویی در میدون موندنها ...

از خستگی ها ...

از بریدنها ...

همه حرفهام و شنید

شاید دلش برام سوخت

شاید گریه کرد

اما جواب نداد

منتظر جوابم ، منتظر نگاهم

میخوام بدونم کجا هستم 

میخوام بدونم ، میخوام بدونم ، میخوام بدونم

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۵۹
وحید
همه جا پر از این خجسته نداست
نه ماه ربیع عید خداست
عید کل زراری زهرا
عید لبخند سیدالشهداست

عید لطف و کرامت مهدی است
که طلوع امامت مهدی است

عید بر روی حق تبسم ماست
ذکر یا بن الحسن تکلم ماست
عید اکمال دین شده تکرار
بلکه عید غدیر دوم ماست




فتح قرآن و دین مبارک باد
عید مستضعفین مبارک باد

ای به دستت نظام یا مهدی
دولتت مستدام یا مهدی
به ائمه به انبیاء تبریک
که تو گشتی امام یا مهدی

از تو قانون عدل پاینده است
به تو این موهبت برازنده است

از دو عالم یم کرامت تو
فتح پیغمبران امامت تو
دست حق خلعت امامت را
دوخته از ازل به قامت تو

به قیامت قسم قیامت کن
پسر فاطمه امامت کن

دیده ها روشن از تجلایت
سینه ها جنت تولایت
لب ختم رسل دعاگویت
چشم زهرا به قد و بالایت

که جهان را محیط نور کنی
کعبه را روشن از ظهور کنی

غایبی و زعامتت پیداست
پشت ابری کرامتت پیداست
معنی انسجام اسلامی
در طلوع امامتت پیداست

مانده چشم مسیح منتظرت
تا بخواند نماز پشت سرت

خیرمقدم که دیده خانه ی تو است
هر چه دل هست آشیانه ی تو است
ذوالفقار علی به قبضه ی مشت
پرچم کربلا به شانه ی تو است

بر تنت جامه ی رسول خداست
در رگت خون سیدالشهداست

قلب یاسین و زاریات تویی
روح طاها و محکمات تویی
پدر آدم و بنی آدم
پسر طور و عادیات تویی
ناشر رایه الهدایی تو
به خدا حجت خدای تو

به دو عالم نظام کیست تویی
به عدالت قوام کیست تویی
به جهان ها ولی قائم امر
به زمان ها امام کیست تویی

تو، همانا، تو حجة اللهی
تا قیامت بقیة اللهی

روح بخش مسیح ها دم تو است
هر کجا عالمی است عالم تو است
یوسفا همچو دیده ی یعقوب
کعبه چشم انتظار مقدم تو است
چه شود میثمت در افشاند
در حضورت قصیده ای خواند

شعر از : حاج غلامرضا سازگار

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۴۲
وحید


آهوی دلم هوای ضامن دارد

شوق حرم امام ثامن دارد

تا صبح دخیل پنجره فولاد است

آنجا که گدا و شاه سکنی دارد

******************************************

- چند روزی سخت بیمار بودم برای همین نشد از شهادت رسول اکرم و کریم اهل بیت و آقام امام رضا بنویسم .

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۸:۲۲
وحید
سلام

خدا رو شکر بعد از زحمات چند ماهه ، دیروز موعد دفاع از پایان نامم فرا رسید .

موضوع پایان نامه ای که چند ماهه براش زحمت کشیده بودم :

« بررسی تطبیقی فرهنگ سیاسی و فرهنگ دینی از دیدگاه آیه الله نائینی (ره) » بود .

 

با یکی از رفقا یک ساعت زودتر رسیدیم دانشگاه ، دو تا از دوستان دیگه هم اومدند اما متاسفانه بدلیل تاخیر یکی از اساتید ، دفاعها با یک ساعت تاخیر آغاز شد . نفری که باید قبل از من دفاع میکرد ، پشت اتاق منتظر ایستاده بود ، استرس از تمام وجودش می بارید و رو پاش بند نمیشد . بهش گفتم یک مقدار آروم باش و استرس نداشته باش ، اما حق داشت ، چندین سال و ماه ، تلاش و کوشش و سختی... ، شرایط وصف نشدنی ای بود .

بنده خدا به من و همراهام گفت : لطفا شما برای دفاع من حضور نداشته باشید و من هم برای دفاع شما حضور پیدا نمیکنم ، می گفت استرسم زیادتر میشه .

به هر حال بعد از ایشون ، نوبت به من رسید .

تو جایگاه دفاع نشستم ، اساتید مشاور ، راهنما و داور هم در جایگاه مخصوصشون نشستند و سه نفر از دوستان هم نظاره گر دفاع بودند (کسی و برای دفاع دعوت نکرده بودم) .

به هر حال بعد از 45 دقیقه صحبت و دفاع از پایان نامم ، رهنمودها و ایرادهایی توسط قاضی جلسه (استاد داور) و استاد مشاور ایراد شد و بعد از اون استاد راهنما دفاع جانانه ای از رساله و بنده انجام داد .

شکر خدا و به مدد اهل بیت (علیهم السلام) ، بعد از شور و مشورتی که در عدم حضور بنده و دیگران انجام شد ، هیات داوران رای خودشون و صادر کردند و با درجه عالی دفاع به پایان رسید .

از همه اساتیدم به خصوص دکتر بخشایشی ، خانواده خوب و همراهم و همه رفقا و دوستانی که تو این چند وقت من یاری کردند صمیمانه ساسگزارم .

پی نوشت :

- وقتی به اون دانشجویی بیقرار نگاه میکردم ، یاد قیامت و روز حساب افتادم .

- تو دلم میگفتم اون دنیا چه جوری باید دفاع از کارهام بکنم؟

- چه جوری داوری می کنند؟

- چه کسی از من دفاع می کنه ؟

- کیا من و میبینند؟

- یعنی اهل بیت و امام رضا(ع) به کمکم می رسند؟

* خدایا به بی بی دو عالم حضرت زهرا(س) و آقام امام رضا (ع) که محبتشون توی دلمه ، هر جوری که قضاوت میکنی ، هر جوری که تصمیم میگیری ، فقط جلوی چشمان دشمنان آل الله با من برخورد نکن .

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۰۹:۵۴
وحید

حسین جان

همه به پابوسی تو می آیند

طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم...!

پی نوشت :

- اربعین حسینی و خدمت همه عزیزان تسلیت عرض میکنم .

- این ایام روزهای آخریه که برای دفاع از پایان نامم آماده میشم برای همین خیلی سرم شلوغه و کمتر میتونم مطلبی بنویسم .

- ناصح امین ، پیر مراد و مرشد حیات بخش حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی ، دنیا رو به اهلش سپرد و رفت .

- خدا توفیق داد مدت زیادی و پای درسهای این استاد عزیز بهره بردم .

- امروز صبح که اولین پیامک ارتحال ایشون بهم رسید , به خدا گفتم : خدایا جوونها دیگه کجا باید برند؟

- کلاسهای این عزیز ، افراد زیادی و در مسیر حق قرار داده بود .

- روحشان شاد ...

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۱۷:۰۳
وحید

آهای فکه !

تن سرد گناهانم ، تب گرم رمل هایت را می خواهد .

مرا بطلب

دل نوشت :

*************************

- امشب وب یکی از همسنگرها ، خیلی دلم و هوایی سفر سرزمین نور کرد ، دعا کنید امسال هم دعوت بشیم .

- همون جایی که احساس میکنی با خدا همسایه ای .

- همون جایی که دل آروم میشه .

- همون جایی که از گناه دور میشی یا بهتر بگم گناه از تو دور میشه .

- همون جایی که بدون آرامش هم آرامش میگیری .

- همون جایی که ....

۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۱ ، ۲۰:۳۳
وحید

بسیجیان همه در راه حق قیام کنید

به جسم بی‌سر مولای خود سلام کنید
همه به جانب گودال قتلگاه روید
به آیه‌های به‌خون‌ شسته احترام کنید

بسیج، ذکرش باشد به صبح و شام: حسین

به وقت صلح حسن، موقع قیام: حسین
بسیج یعنی شاگرد مکتب شهدا
بسیج یعنی دلداده‌ی امام حسین

بسیج در نفسش انتقام خون خداست

بسیج سینه‌زن خط سیدالشهداست

بسیجیان شهادت‌طلب! زبانم لال
عزیز فاطمه در موج خون زند پر و بال
شما سپاه حسینید، وای می‌بینم
که شمر روی نهاده به جانب گودال

همه ز دیده‌ی خود خون دل بیفشانید

مگر که از کف او تیغ بازبستانید

بسیجیان! همه رو سوی قتلگاه آرید
که جسم جان جهان را ز خاک بردارید
حسین مصحف صد پاره‌ی رسول خداست
مباد زیر سم اسب‌هاش بگذارید

مباد آن که حرام خدا حلال شود

مباد خون خداوند پایمال شود

پی نوشت :

ـ بخاطر ایام سوگواری آقامون نتونستم زودتر این پست و بذارم .

ـ من همه زندگیم و مدیون مدرسه عشقم و هر چی دارم از روزهای خوب حضور در بین رفقای پاکی بود ، که مثل اونا رو هیچ جا ندیدم .

ـ روزهای قشنگی که با اون رفقا زندگی کردم و آموختم درسهایی که معلمش اخلاص و عمل بود .

ـ در مورد بسیج حرف زیاد دارم ، انشاء الله در فرصت مناسب حتما خواهم نوشت.

_ لبیک یا خامنه ای ...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۱ ، ۲۰:۴۲
وحید

هر کس می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند؛ اگر چه خواندن داستان را سودی نیست

اگر دل کربلایی نباشد.

از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند. زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهداء «علیه السلام».

حُبّ حسین «علیه السلام» سرّ الاسرار شهداست.

«فاین تذهبون؟»

اگر صراط مستقیم می جویی بیا، از این مستقیم تر راهی وجود ندارد :

حُب حسین «علیه السلام».

آری، کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می خواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگی هایت، از سنگینی ها و ماندنی ها گذر کنی...

از عاشورای سال 61 هجری قمری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست.

زمان بر امتحان من و تو می گردد تا ببیند که چون صدای هل من ناصر امام عشق برخیزد، چه می کنیم؟...

" سید مرتضی آوینی "

******************************************************

پی نوشت :

_ پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر            چون شیشه عطری که درش گم شده باشد

_ نمیدونم چرا این شبها برنامه مسجد با تمام تلاشهایی که رفقا کردند قفل شده ، دیگه از اون ناله های جانسوز رفقای امام رضایی خبری نیست یا کمتر به گوش می رسه .

_ خدایا ؛ دنیا با دلهای ما چه کرده ؟؟؟

_ خدایا ؛ حال دلم مثل سالهای پیش نیست .

_ خدایا ؛ دوری از تو بیچاره ام کرد ، به کجاها کشوند من و ...

_ خدایا ؛ زندگیم فرق کرد ، دیگه بوی تو رو نمیده ...

_ خدایا ؛ لحظات حساسیه ؛ نظری ، مددی ...

_ دو سال پیش بود که یار غار ، مشکلی داشت که مشکلات خودم فراموش شد و شکر خدا توسلاتم به باب الحوائج ابوالفضل عباس و لطف آقا ، مشکل حل شد و ...

_ اما امشب ؛ خیلی وقته منتظرم آقا جان !!!

_ چیزی نمیگویم از دلم ، چون شما با خبرید از هر دلی ...

_ای آقای ادب ، ای آقای معرفت ...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۱:۴۷
وحید