![](http://multimedia.mehrnews.com/Original/1392/05/26/IMG15125902.jpg)
چند سال پیش اولین باری بود که تو محل کارم دیدمش ، تو چهرش آرامش خاصی داشت ، مثل بعضی از جانبازها و اسرایی که بعضا همیشه ناراحت و گلایه دارند ، گلایه ای نداشت .
بچه خوزستان بود و تو شرهانی اسیر شده بود . اما بعلت بدی آب و هوا ،دکترها گفته بودند که به استان دیگه بره و تو اصفهان ساکن شده بود ، بدلیل بیماری که داشت و باید زود به زود عمل می شد ، مجبور شده بود به دور از خانوادش تو تهران سکونت داشته باشه و زن و بچش تو اصفهان باشند . خودش بازنشسته یکی از دستگاههای دولتی شده بود که بخاطر بدهی های بانکی همه حقوقش کسر می شد و دریافتیش حدود ۶۵۰ تومن بود (۶۵۰۰ هزار ریال) ، بخاطر اینکه جایی در تهران نداشت تو نمازخانه فرودگاه مهرآباد می خوابید .
در اثر مشکلات ناشی از اسارت ، یکی از کلیه هاش از کار افتاده بود و کلیه دیگش سنگ ساز و صعب العلاج شده بود . به من گفت دل داری که یک چیزی و ببینی ؟ گفتم : آره ، یه قوطی از کیفش درآورد که یه لوله در اون بود که دور تا دورش مثل دونه های تسبیح سنگ بسته شده بود . می گفت باید هر ۵ روز یکبار عمل جراحی بشه و این لوله در بدنش قرار بگیره که بعد از ۵ روز دیگه تعویض بشه . شرح عملهاش و که دیدم هر ۵ روز تحت عمل جراحی قرار گرفته بود که تو یکی از شرح عمل هاش نوشته شده بود که ۱۲۰ ثانیه قلبش از کار افتاد .
بسیار گرفتار بود و مشکلات فراوانی تو زندگیش داشت ، مشکلات مالی ، دوری از خانوادش ، دردهای شدید ناشی از بیماری که در اثر اسارت نصیبش شده بود و بیشتر بیشتر از اون دردها ،درد کم لطفی مسئولین !!!!!
وقتی ازش پرسیدم گلایه ای نداری ، لبخندی زد و آروم آروم اشک از چشمهاش سرازیر شد . گفت : زهرا ، زهرا مریضه ، پول ندارم عملش کنم . زهرا دختر ۱۰ سالش بود که بیمار بود .
اون روز تا شب حالم خراب بود ، دیدن همچنین شخصیتی که انقدر راضی به رضای خدا بود ، تلنگری بود در زندگی دنیایی خودم .
اگر بخوام از این بزرگوار بنویسم فکر کنم بشه یک کتاب نوشت ، از زندگی و خاطرات جنگ و اسارت و خاطرات زندگی بعد از جنگ .
امروز بهش زنگ زدم و روز ورود اسراء به ایران و بهش تبریک گفتم ، دیدم چند روز پیش یکصد و بیست و چهارمین عمل جراحی و انجام داده . یک ساعت بعد با یه جعبه شیرینی به مناسبت همین روز اومد اداره و از دیدنش خیلی خوشحال شدم .
پی نوشت :
- الان حدود ۴ سالی هست که با این رزمنده و آزاده عزیز رفیق هستم و با هم رفت و آمد داریم .
- بخاطر اینکه دوست نداره ، اسمش جایی مطرح بشه از نوشتن اسم این عزیز معذورم .
- تلاشهای زیادی برای حل مشکلاتش شد ، که خدا رو شکر الان وضعیت بهتری از قبل داره .
- چند وقتی هم هست که کبدش هم دچار مشکل شده که براش دعا کنید .
دل نوشت :
- خدایا خودت میدونی که رضایت تو رو چقدر دوست دارم و شوق رسیدن به رضای تو در دلم موج می زنه .
- خدایا به منم یه صبری بده مثل ، رفیق اسیرم تا من هم از اسیری بند گناهام بیرون بیام .
- خدایا راضیم به رضای تو ، خودت بهتر میدونی چی تو دلم میگذره ...
آرومم کن .