دو چشم همسایه ...
يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ب.ظ
در
کوچه های شهر دلم، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شکوفه از در و دیوار
می بارد. آسمانش از موج موج نگاهت، آبی آبی است و خورشید خورشید نور عشق بر شهر می
پاشد.
در هر کوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده. و جویبار جویبار امید بر پایشان جاری است؛ امید آمدن تو ... ای حجت خدا! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو، اما چه سود! که ناکام است در فراق تو ... ای تک سوار غریب، ای فارِسَ الحجاز!
غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت، غم و غربت در دلها می پراکند و آه دل خستگان، فضا را آکنده می کند مولای من!
تو
آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده، بر خاک پایت بوسه می زنند. تو آنی که
رودها به عشق تو در جوش و خروشند. تو آنی که بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند. ای
عزیز! دلهای منتظران، از هجر رویت صد چاک است، تو بیا ای مرهم زخمهای دل خستگان،
یا مهدی! تو بیا و سرفرازمان کن، تو بیا تا دیگر هیچ شاعری نخواند:
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم.
پی نوشت :
- چند روزی باید به سفر برم و نیستم ، دعامون کنید ...
۹۲/۰۴/۰۲
گناه پشت گناه برای نیامدنت
دل در گیر...................کدام آخر،آمدنت یانیامدنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اومیاید آمدنش از زمینیکه بررویش قدم میزنیم محکمتر است پس نیازی به اثبات بدیهیات نیست
سلام علی آل یاسین