میهمان

میهمان

ما در این دنیا چند روزی میهمان هستیم ، چه خوب است فرصت را غنیمت بشماریم و در راه او گام بر داریم .
... میهمان ...

بایگانی
میهمان

ساخت کد آهنگ

و تو هیچ وقت نتوانستی به زبان بیاوری
که شکسته شدن حرمت یک زن مقابل همسرش
با یک "مرد" چه می کند
جز همان لحظه ی آخر که گفتی :


فـــــــــزت و ربــــــــــــــ الکـــــــــعبـــــــــه

۳۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۳ ، ۰۴:۱۶
وحید

فـــــــــزت و ربــــــــــــــ الکـــــــــعبـــــــــه

یعنی 

دنیا را به اهلش

سپردن

و رفتن ...

۲۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۶:۵۷
وحید

بس که آقاست به دنبال گدا می گردد    

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

کریم
به کسی می گویند
که با لبخند ، در را به روی تو باز کند
بی آنکه
از صدای در
خاطره ی خوشی داشته باشد ...


پی نوشت:

امروز به آقا میگفتم تو از من هم خاطره خوشی نداری اما تو کریمی ...
کریم اون کسیه که نگفته ، عنایت می کنه ...
یا ایها العزیز ...
و تصدق علینا ...

تبریک نوشت:

- ولادت کریم ابن الکریم آقا امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد

۵۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۰۳:۲۰
وحید

بعضی از این متکدی ها چقدر رند و زرنگن ...
آدم نیاز واقعی شونو نمیدونه
ولی گاهی دلش می خواد به خاطر همین رندی همه ی دار و ندارشو بهشون بده ...


تصور کنین
توی ازدحام و شلوغی شهر و کوچه و بازار

یه دفعه ببینی یه نفر داره با صدای بلند میخونه
داره اسم گم شده ات رو میگه
دلت رو هوایی می کنه
علی...
علی...
علی...


*******************************************************************
پی نوشت :

- چقدر سریع داری میری ، یکم صبر کن ، بذار بهت برسم
تو این دنیا هم نمیتونستم سریع راه برم ، یادمه همیشه عقب میموندم
این روزها هم دوباره جا موندم ...

- امیرالمومنین ! تموم دار و ندارم ، دلم و خُنَک کن ...

۴۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۲۱:۳۵
وحید

آدم ها

یا حقیقی اند

یا مجازی .

اما

عشق

عشق است ...

۸۵ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۳
وحید


"وَاللَّهِ لَوْ کان لِی شِیعَةٌ بَعَدَدِ هذِهِ الْجَداء ما وَسَعَنِی الْقُعُودُ "


و روزگاری شده است
که لیاقت قربانی شدن برای شما را 
از ما گرفته اند
و به حیوانات داده اند
.............

فرموده بود : سُدَیر!
اگر به اندازه ی این گله ی گوسفند ، یار داشتم قیام می کردم
سدیر گوسفندها را شمرده بود ، هفده تا بودند ...


                                                                                                                     " بحار الانوار، ج 47، ص 372 - 373."

پی نوشت :

- قد أقبل إلیکم شهر الله... به شهر خدا نزدیک می شویم...

- ماه مبارک رمضان هم نزدیکه ، شیطون دوباره زنجیر میشه و نفس کشیدن راحتتر از هر زمانی میشه . باز داره یه دروازه ای باز میشه تا بتونم خودم و از این منجلاب گناه و آلودگی بیرون بکشم. 

- دوباره مناجاتهای شبانه ، مسجد ارک ، نوای دلنشین و باصفای حاج منصور ارضی . دعا کنید امسال توفیقم بشه .

- دیروز عصر با برادر علی (وبلاگ فانوس جزیره) و سیدخودمون رفته بودیم بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها و دلی تازه کردیم .

- دیروز صبح هم از خیابون جمهوری رد میشدم ، دوباره چشمم افتاد به اون مغازه سر نبش و یاد خاطره قدیمی و آرزوی کهنه دوباره زنده شد ، نرسیدن به بعضی آرزوها سخته اما بعضی آرزوها خیلی خیلی سختتره .

 

خوب است آدمها برای هر کدام از آرزوهایشان

نذر کنند ، چلّه بگیرند

نه فقط به خاطر این که به آرزوهایشان برسند

بخاطر اینکه ببینند ، آرزوهای چهل روز پیش

هنوز آرزویش هستند؟؟؟

هر چقدر فکر کردم دیدم آرزویم همان هست که بود !!!

- دعام کنید لطفا ؛ خیلی ...

۵۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۴:۲۲
وحید

بین این همه آدم
که با تو حرف های عاشقانه می زنند
خیالم راحت است
که تو
فقط
مال منی ...

پی نوشت :

- داریم به روزهای پایانی ماه شعبان نزدیک میشیم و چقدر حرف زدن با خدا با خوندن مناجات شعبانیه شیرینه .

وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ

شنواى دعایم باش آنگاه که میخوانمت،و صدایم را بشنو گاهى که صدایت میکنم

إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی

خدایا،حاجتم را برمگردان،و طمعم را قرین نومیدى مساز، و امید و آرزویم را از خود مبر

 إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ

خدایا گر خطاهایم مرا از نظرت انداخته،به خاطر حسن اعتمادم بر تو از من چشم‏پوشى کن

- امروز هم روز شهادت شهید چمرانه ، یاد حرفهای قشنگش با خدا بخیر

- این ایام خیلی دعامون کنید

۴۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
وحید

دلم می لرزد
در ثانیه ثانیه شب احیاء آمدنت
_ ولی نبودنت _ حکایتی ست با دل ...
نمیدانم چرا تمام ذکر قنوتم شد: اللهم عجل لولیک الفرج....

نمیدانم چرا
ذکر سجده و رکوعم بارانی ست
از وجودی که هست
ولی چشمانم ....

شعبان همان امید زندگی ست
و ماهی که بدرکامل می شود
همان تنفس ناب خداست
در زمین منتظر

آقا مرا ببخش
تو آنقدر بزرگی، مهربانی
که تمام نبودن هایم را
تمام نداشته هایم را
با همان لبخند مهربانی ولایتت
می بخشی و شرمنده ام میکنی آقا

آقا ! بیا و به احترام شعبانت
لیاقت یادت، نگاهت، رضایتت را روزیم کن
یا صاحب الزمان

۷۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۱
وحید

ریّان بن صلت –ظاهراً خادم امام رضا علیه السلام بوده- می گوید:

می خواستم از خراسان برگردم به عراق

رفتم که با امام رضا علیه السلام خداحافظی کنم.

توی راه با خودم گفتم یادم باشد بعد از خداحافظی، یکی از لباس های امام را از ایشان بگیرم که کفنم باشد.

باز با خودم گفتم یادم باشد از آقاچند درهم از مال شخصی خودش را بخواهم که تبرک باشد و با آن ها برای دخترهایم انگشتر بسازم

پیش امام رسیدم

از فکر جدایی با امام و شدت دلتنگی گریه کردم و اصلاً کارهای دیگر را یادم رفت.

بیرون آمدم.

امام صدایم زد: ریّان برگرد!

برگشتم

فرمود : دوست داری یک مقدار از درهم های خودم را بدهم تا برای دخترهایت انگشتر بسازی؟

دلت می خواهد یکی از پیراهن هایم را بدهم که هر وقت از دنیا رفتی ، با آن کفنت کنند؟....

************************************

ر.ک: منتهی الآمال/ج2/باب دهم/فصل سوم/گفتار پنجم

پی نوشت :

امروز با خودم می گفتم :

چقدر خوبه

که از حرفهای دلم با خبری...

" امـــام حاضـــــرم "

- مشغولیتهای کاری و غیره باعث شده که کمتر بتونم تو این محیط حضور پیدا کنم

- دعامون کنید

۴۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۱۵
وحید

وقتی خورشید رفته بود ما نبودیم ؛

ولی وقتی برگشت ما هم بودیم و بی آنکه ببینیمش ما را عاشق و شیفته ی خودش کرده بود .

صادقانه بگویم که تصور و تصویر محبت بین امام و بچه های امام که فرسنگ ها از او دور بودند ، خیلی سخت است .

فقط باید دوستدار و عاشق امام باشی تا بفهمی این محبت چطوری به وجود آمد و برای همیشه ماندگار شد .

و نوشتن این اثر یک جور ابراز عشق بود به کسی که عاشقانه دوستش می داشتم ؛ آن خورشیدی که شعاع نورش ، فاصله ها را در نوردید و در دورترین جای ممکن ، به دل ها تابید تا آن ها را برای قیام بزرگ جهانی زنده کند .

باری ، عشق او عشقی است ادامه دار که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و این گونه است که امام برای همیشه در دل های فرزندانش زنده می ماند .

" مقدمه کتاب بازگشت خورشید ، مجید محبوبی _ فیروزه سادات امیرمالایی"

پی نوشت :

_ نمیدونم چرا افرادی که امام و خوب درک کردند ، وقتی میخوان از امام حرف بزنند و بنویسند یه جور خاص میگن و مینویسند ، انگار میخوان در مورد معشوقشون حرف بزنند .

_ امام دانشجوهایی داشتند که حتی یک لحظه ایشون و از نزدیک ندیدند اما شاگرد اولهای کلاس امام شدند .

_ عمق نفوذ کلام امام انقدر بود که به دل مردم روستایی مرزنشین هم ورود میکرد و در دل عشاقش غوغا ...

_  من فقط این و فهمیدم که :

"عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست"

۶۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۹
وحید


مراقب باش چشم هایت ، توی چشم های پسر فاطمه نیفتد

و زندگی ات را کن

.

.

.

.

از خیمه ی امام که برگشت دیگر آن زهیر سابق نبود...



پی نوشت:

- اعیاد شعبانیه رو خدمت عزیزان تبریک میگم

- این روزا بخاطر شرایط کاری سرم بسیار شلوغه و کمتر به این کلبه دلتنگی هام سر میزنم، در اولین فرصت به وبلاگ شما عزیزان سر خواهم زد...

- بعضی از عزیزان مشکلات و حاجاتی دارن و گاهی به این بنده حقیر اعتماد میکنن..... بعضی وقتها با تمام مشکلات ِخودم، فقط غصه میخورم و برای گشایش کارشون دعا میکنم....

- ایام خوب و مبارکی رو میگذرونیم... از خدا میخوام به حق میوه های دل رسول الله صلوات الله علیه این روزا همه ی عزیزان به حاجات دلشون برسن و کربلایی بشن ... 

- بعد از آخرین سفری که توفیق شد ، دیگه حرمش نرفتم و برای رفتن به حرمش یه مطلبی بین من و آقا هست ...

- این روزها برای حالِ دل ِ منم دعا کنید 

۳۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۱
وحید

سلام بر پیامبر خوبی‌ها
سلام بر پیامبر عشق و ایمان و احساس
سلام بر محبوب قلبهای خسته
سلام بر مکمل پیامبران نسل بشر
سلام بر گل سرسبد گلستان خلقت
سلام بر پدر زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
سلام بر پسر عم علی ِ عالی ِ اعلی، امیرالمومنین (علیه السلام)
سلام بر آخرین نور خدا، تابیده بر ظلمت انسان
سلام بر خلق و خوی زیبایت 

و سلام بر او که رﺣﻤﺔ للعالمین بود ، هست و خواهد بود

پی نوشت:

- مبعث مبارک ...

- امروز مراجعه کردم به دو پست مبعث سالهای گذشته و خیلی تاسف خوردم

خواستم بگم :

- از روزهای خوبی که تو هیات ثامن الائمه (ع) با دوستان داشتیم و هر سال غریبتر از سال گذشته میشه...

- از حال و هوای خودم ...

- از خودم که شبهای میلاد ، شهادت ، مسجد و ... از یادم رفته ...

- از رجبی که در حال رفتن است و نفهمیدم که چگونه گذشت ...

- از مستحبات فراموش شده ...

- از سحرهای در خواب رجب ...

- از حال بد معنوی ...

- از دلی که روز به روز خرابتر میشه و نگاهی که منتظر یک امداد غیبیه ...

- از آقایی که شبهای مبعث پیشش بودم و این سالها ...

- از هوای شهر که نفس کشیدن در اون سخت شده ...

- از گم کردن آرامش ...

- از هدیه ای که بهم نداد ...

- از حرفهای دلم : که دیگه حالی برای گفتنش نیست ...

- از خستگی ...

- از غربت ...

- یا رسول الله مددی ...

۷۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۲
وحید

همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود ، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار می‏کرد، آنها می‏گویند وقتی اسلحه به خرمشهر می‏بردیم و آنجا خالی می‏کردیم جهان‏ آرا اصلاً خسته نمی‏ شد. به او می‏گفتند : تو چرا خسته نمی‏شوی و او پاسخ می‏داد ، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره ‏های تهران آجر بار می‏کردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.

  (به روایت پدر شهید)

پی نوشت :

- سوم خرداد و روز آزاد سازی خرمشهر و تبریک عرض میکنم

- مسجد جامع خرمشهر و خیلی دوست دارم و سعی میکنم که هر وقت جنوب میرم ، حتما یکی از نمازهام و اونجا بخونم که متاسفانه امسال توفیق نشد.

- سالهاست افتخار این و داریم که پدر شهید جهان آرا در محل ما ساکن هستند و بچه محلیم و از وجودشون استفاده میکنیم ، با وجود کهولت سن شب و روز به فکر خرمشهر و آبادی و آبادسازی اونجاست و یه دستی هم بر کارهای خیر ، از قبیل اهداء جهیزیه و غیره دارند .

اخیرا مدتی بود تو بیمارستان بستری بودند و برای سلامتیشون دعا کنید .

۳۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۴۴
وحید

ابوبصیر می گوید همسایه ای داشتم که مرید سلطان بود و برای خودش مال و منالی به هم زده بود.

مجلس عیش و نوش راه می انداخت و زن های آوازخوان را دور خودش جمع می کرد و شراب می خورد

از دست او در اذیت بودم

بارها به خودش شکایت کردم اما فایده ای نداشت

یک بار که خیلی پافشاری کردم به من گفت: فلانی! من آدم بیچاره ای هستم . به گناه مبتلا شده ام اما تو مثل من آلوده نیستی

حالِ مرا به رفیقت –امام صادق علیه السلام- بگو ؛ بلکه خدا مرا هم نجات داد

حرفش روی من اثر گذاشت.دلم برایش سوخت

یک بار که در مدینه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم حال و روز همسایه ام را تعریف کردم

امام (علیه السلام) فرمود: وقتی برگشتی کوفه ، همسایه ات پیش تو می آید. از قول من به او بگو "جعفربن محمد" برایت پیغام داده که تو کارهایت را کنار بگذار من هم از طرف خدا بهشت را برایت ضمانت می کنم

به کوفه که برگشتم او باعده ای دیگر به دیدنم آمدند

او را پیش خودم نگه داشتم تا همه رفتند

گفتم فلانی! پیش امام صادق (علیه السلام) یاد تو کردم

آقا فرمود: وقتی به کوفه برگشتی همسایه ات پیش تو می آید از طرف من به او بگو که جعفر بن محمد می گوید تو کارهایت را کنار بگذار من هم از طرف خدا بهشت را برایت ضمانت می کنم

این جمله را که گفتم گریه کرد

گفت تو را به خدا این ها را امام صادق به تو گفت؟

قسم خوردم که این حرف ها را امام خودش فرموده

گفت تو کار خودت را کردی باقی اش با من و رفت

چند روزی گذشت تا این که همسایه ام یک نفر را فرستاد سراغ من 

وقتی به خانه اش رسیدم دیدم پشت در خانه نشسته و لباس ندارد

گفت: ابوبصیر ؛ به خدا دیگر هیچ چیز توی خانه برایم باقی نمانده . همه ی اموالم را به صاحبانش برگرداندم. حالا حال و روزم این است که می بینی

ابوبصیر می گوید پیش رفقا رفتم و برایش لباس تهیه کردم 

چند روز دیگر دوباره یک نفر را فرستاد و گفت مریضم

به عیادتش رفتم و یک سره برای مداوایش در رفت و آمد بودم تا این که به حالت احتضار درآمد

کنارش نشسته بودم. گاهی از هوش می رفت و دوباره به هوش می آمد.

آخرین بار که به هوش آمد گفت ابوبصیر! رفیقت به وعده اش وفا کرد

و جان داد ...

ابوبصیر می گوید بعد از موسم حج، خدمت امام صادق (علیه السلام ) رسیدم

اجازه خواستم که وارد شوم

هنوز هیچ حرفی نزده بودم

یک پایم بیرون در بود و یک پایم داخل اتاق که حضرت فرمود:

ابوبصیر! ما به وعده ی مان با رفیقت وفا کردیم ...

......................................

- اصول کافی/کتاب الحجة/باب مولد أبی عبدالله جعفربن محمد علیهماالسلام/حدیث پنجم

۳۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۳۰
وحید

ام داوود ! پسرت بر می گردد ...

آن یک قطره اشک را 

امروز

نذر برگشتن پسر فاطمه (س) کن ...

پی نوشت :

جوانی به نام داوود که اهل معرفت بود به دست منصور دوانقی به مدت طولانی در زندان گرفتار شده بود

مادرش تاب و توان خود را در فراق پسرش از دست داده بود که ....

کیفیت اعمال ام داوود و در مفاتیح میتونید مطالعه کنید

- امروز داشتم فکر می کردم که چه سرّی در این تمام شدن صبر و تاب و توان هست که وقتی تموم میشه انتظار به سر میرسه

مثل اون مادری که همیشه به فکرشم ، که وقتی صبرش تموم شد ، پسرش برگشت و حضرت بهش فرمود:

" عند فناء الصبر یعطی الفرج : صبر که تمام شد فرج می آید "

مثل ام داوود که وقتی تاب و توانش از فراق پسرش تموم شد ، حضرت این اعمال و بهش یاد داد و فرزندش برگشت

مثل اون رفیقی که وقتی صبرش تموم شد ، مشکلش حل شد

با خودم میگم : اگر واقعا چشم انتظار بودی و صبرت لبریز می شد _ محبوبت می اومد _

همه مشکلات حل می شد

همه شاد بودن و دیگه تو به دنیا می خندیدی ... 

با خودم میگم : تو اینکاره نیستی 

برو دنبال گردو بازیت 

همون حرفی که لیلی به مجنون زد .

۷۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۴۹
وحید

نقل است در وسط یکی از جنگ ها که حضرت داشت با دشمن می جنگید، یکی از دشمنان به او گفت:

«... یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ هَبْنِی سَیْفَکَ ...» «یا علی، شمشیرت را به من ببخش!» در همان وقت، حضرت شمشیرش را به او تعارف کرد. او هم شمشیر را گرفت و حضرت بی شمشیر ماند.

آن مرد تعجّب کرد و گفت: برای چه در بحبوحة جنگ شمشیرت را به من دادی؟
حضرت فرمود: محال است ما درخواست کسی را رد کنیم.
آن مرد از این رفتار امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حیرت زده شد. از اسب پایین آمد و رکاب مرکب حضرت را گرفت و گفت: عجب دین خوب و اخلاق نیکی داری! مرا مسلمان کن! من اصلاً برای چه با تو می جنگم؟!

                                                                                                                      "بحار الأنوار / ج 41 / ص 6 "

- ولادت امیرالمومنین و خدمت همه بزرگواران تبریک عرض می کنم

- از علی (ع) نوشتن ، از کسی که تمام خزائن عالم بدستشه خیلی سخته و من ِ کوچیک و بیچاره کجا و نوشتن از مولا کجا؟

- از خدا میخوام روز به روز محبت آقا رو تو دلمون بیشتر و ما رو در بهشتش با محبوبمون محشور کنه .

- یه سری از رفقا هم قراره معتکف بشن و چه سفر ِ زیباییه این اعتکاف ... رنگها تغییر میکنه و دلها قشنگ میشه ، از همه ی عزیزانی که به این سفر معنوی میرن التماس دعا دارم .

- و در آخر :

تمام لذت عمرم همینه                  که مولایم امیرالمومنینه

۳۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۷
وحید

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها ...

خدا عجیب علاقه داره وقتی یه چیزی رو خلق می کنه یه عالمه قرینه تو اون به کار ببره.
همین صورت خودمون؛ توی آینه دقت کردین؟! یه ابرو این طرف، یکی اون طرف، یه چشم این طرف، یکی اون طرف، یه گوش این طرف، یکی اون طرف، دهان و بینی هم وسط.

توی دنیا چند تا برگ وجود داشته باشه خوبه؟ بی نهایت. خدا این برگ ها رو برداشته یکی یکی وسط همه شون یه خط کشیده؛ بعد دوباره این طرف و اون طرف همین خطی که کشیده یک عالمه خط دیگه کشیده که با هم قرینه اند و....

از تقارن ها که بگذریم؛ تناسب ها هم برای خودشون عالمی دارند. اگه از دیدن کسی یا منظره ای یا چیزی لذت می بریم به خاطر همین تقارن ها و تناسب هاست.

حالا فکر کن خدا بخواد عزیزترین و زیباترین مخلوقات خودشو نقاشی کنه - خوش به حال اونهایی که دیدن ما فقط اسماشونو دیدیم - خدا حتی با اسم اونا هم قدرت نمایی کرده.

محمد علی فاطمه حسن حسین

یه اسم رو گذاشته وسط و این طرف و اون طرفش دو تا اسم گذاشته: دوتای سمت راست رو که می شناسی؟ با هم برادرن. دوتای سمت چپ هم با هم برادرن. اسمی که وسط هست، پنج حرفیه.
از برادرای سمت راست یکی چهار حرفی و یکی سه حرفی همینطور برادرای سمت چپ هم یکی چهار حرفیه و یکی سه حرفی
حالا یه اسم پنج حرفی داریم که یه اسم سه حرفی این طرفشه "علی" و یه اسم سه حرفی اون طرفش"حسن" .
دوباره این طرفش یه اسم چهار حرفی "محمد" و اون طرف هم یه اسم چهار حرفی"حسین"

سمت راست اسم بهانه خلقت در مجموع هفت حرف هست و سمت چپ هم هفت حرف. که این هفت حرف با اون هفت حرف میشه چهارده حرف و البته انگار خودش توی این چهارده حرف، هم هست و هم نیست.

حالا اون چهارده حرف با پنج حرفی که باقیمانده با هم میشن نوزده حرف. نوزده هم که می دونید برای خودش اسراری داره - من که سر در نمیارم ولی درمورد این عدد بزرگانی مثل علامه حسن زاده صدها صفحه و یا بیشتر قلم زدن که در حوصله مطلب نیست - همین بس که نوزده، تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم هم هست ...

ب س م ا ل ل ه ا ل ر ح م ن ا ل ر ح ی م
م ح م د ع ل ی ف ا ط م ه ح س ن ح س ی ن

وقتی خدا بخواد با زیباترین تقارن عالم جانسوزترین روضه ی عالم را به تصویر بکشه این طوری میشه: محمد علی فاطمه حسن حسین....
یه خانم...
دوتا مرد این طرف
دوتا مرد اون طرف...

۹۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۰۰
وحید

ایها الهادی ... یابن رسول الله

امشب

کوچه های جامعه کبیره

سیاه پوش توست ...

۳۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۱۵
وحید