خانه تکانی
قلب مرا زخانه تکانی معاف کن
بگذار روی شیشه بماند غبار تو
این روزها همه به سفر فکر می کنند
من قصد کرده ام بمانم کنار تو
امسال که به درد ظهورت نخورده ام
سال جدید کاش بیایم به کار تو
بشکند دستی که جامش زهر کرد عاقبت ما را اسیر شهر کرد
خدا رو شکر امسال هم شهدا بواسطه خوبایی که همراه ما بودند من ِ بیچاره رو هم دعوت کردند که دوباره چند روزی از زندگی دنیاییم و تو سرزمینهای نور باشم ، همونجایی که افرادی زندگی کردند که تحصیل کرده دانشگاه خمینی (ره) بودند .
تو این سفر بر خلاف سفرهای قبلیم ، سعی کردم تو حاشیه باشم و بیشتر فکر کنم و کمتر حرف بزنم . هر چند در سفر مشکلاتی پیش میومد که باید با فکر و تجربه رفعش میکردیم تا ضربه ای به کاروان و رفقای همسفر وارد نشه و واقعا درست گفته بود : " بسیار سفر باید تا پخته شود خامی " . به هر حال این سفر هم تجربیات خوبی ُ به همراه داشت .
تو این سفر فکر میکردم که شهدا هم مثل همه ی ماها بودند و تنها فرقشون این بود که ظرافتهایی و رعایت میکردند که ما هم اگر به سمت انجام این کارها بریم ، مثل و شبیه اونها میشیم ، سبک زندگی ای که متاسفانه بعضی از بزرگواران روایتگر کمتر ازش صحبت میکردند و بعضیهاشون ، اونها رو دور از دسترس نشون میدادند ...
همون سبکی که باکری رو مهدی باکری ، علم الهدی رو علم الهدی کرد و همت رو همت ...
برای نوشتن این سبک باید ساعتها نوشت و اینجا امکانش نیست . اما میشه این روش و سبک ُ در زندگی پیاده کرد تا زندگی ما هم رنگ و بوی زندگی شهدا رو بگیره و انشاء الله آخر امر هم ختم به شهادت بشه .
***************************************
- نوروز 93 رو به همه ی عزیزان تبریک عرض میکنم . انشاء الله سال خوب و حضرت زهرایی داشته باشید .
و به قول رفیق عزیزم ( مدیر وبلاگ ذره) که پیامکی برام فرستاد که خیلی دلنشین بود و من هم همین آرزو رو برای دوستان دارم که :
"امید آنکه در سال جدید ، حاجت دلتان با حکمت خدا یکی شود ... "
- از زمانی که برگشتم ، تو فکر این هستم که مجددا برگردم جنوب و دعا کنید دوباره دعوت بشم .
- سفری که رفتیم سفر خوبی بود هر چند نمیدونم که چرا هر سال یه داستانی هست (لبخند) . اون از دومین مرتبه ای که تو سال 87 که با رفقای مسجد بعثت دوکوهه رفتیم که دلی از ما سوزوند ... و این هم از این سفر که یادآور اون سال بود و ...
شاکریم ؛ حتما خیریتی در اون هست
- به قول استادمون : این نیز بگذرد ...
چادرت را بتکان
روزی ما را بفرست ...
ای که روزی دو عالم
همه از چادر توست ...
.
.
.
مادر ؛ دریاب