خدا یک روز
بهشتش را آذین می بندد
و در آن صبح باشکوه همیشگی
من و تو را به هم دیگر معرفی می کند...
.....................
و من کسی را که یک عمر بهانه ی اشک ها و شعرها و دلتنگی هایم بود خواهم شناخت
........................
ما کجا و بهشت خدا کجا؟ ... ولی آرزوی تو بر هیچ کس عیب نیست...
...................
به درد هجر بسازیم چاره جز این نیست اگر فراق نباشد وصال شیرین نیست
..............
پی نوشت :
اگر این روزها را تحمل می کنم به شوق روزهای خوب در کنار توست
خودت خوب میدانی ...