نقل است در وسط یکی از جنگ ها که حضرت داشت با دشمن می جنگید، یکی از دشمنان به او گفت:
«... یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ هَبْنِی سَیْفَکَ ...» «یا علی، شمشیرت را به من ببخش!» در همان وقت، حضرت شمشیرش را به او تعارف کرد. او هم شمشیر را گرفت و حضرت بی شمشیر ماند.
آن مرد تعجّب کرد و گفت: برای چه در بحبوحة جنگ شمشیرت را به من دادی؟
حضرت فرمود: محال است ما درخواست کسی را رد کنیم.
آن مرد از این رفتار امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حیرت زده شد. از اسب پایین آمد و رکاب مرکب حضرت را گرفت و گفت: عجب دین خوب و اخلاق نیکی داری! مرا مسلمان کن! من اصلاً برای چه با تو می جنگم؟!
"بحار الأنوار / ج 41 / ص 6 "
- ولادت امیرالمومنین و خدمت همه بزرگواران تبریک عرض می کنم
- از علی (ع) نوشتن ، از کسی که تمام خزائن عالم بدستشه خیلی سخته و من ِ کوچیک و بیچاره کجا و نوشتن از مولا کجا؟
- از خدا میخوام روز به روز محبت آقا رو تو دلمون بیشتر و ما رو در بهشتش با محبوبمون محشور کنه .
- یه سری از رفقا هم قراره معتکف بشن و چه سفر ِ زیباییه این اعتکاف ... رنگها تغییر میکنه و دلها قشنگ میشه ، از همه ی عزیزانی که به این سفر معنوی میرن التماس دعا دارم .
- و در آخر :
تمام لذت عمرم همینه که مولایم امیرالمومنینه