وقتی خورشید رفته بود ما نبودیم ؛
ولی وقتی برگشت ما هم بودیم و بی آنکه ببینیمش ما را عاشق و شیفته ی خودش کرده بود .
صادقانه بگویم که تصور و تصویر محبت بین امام و بچه های امام که فرسنگ ها از او دور بودند ، خیلی سخت است .
فقط باید دوستدار و عاشق امام باشی تا بفهمی این محبت چطوری به وجود آمد و برای همیشه ماندگار شد .
و نوشتن این اثر یک جور ابراز عشق بود به کسی که عاشقانه دوستش می داشتم ؛ آن خورشیدی که شعاع نورش ، فاصله ها را در نوردید و در دورترین جای ممکن ، به دل ها تابید تا آن ها را برای قیام بزرگ جهانی زنده کند .
باری ، عشق او عشقی است ادامه دار که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و این گونه است که امام برای همیشه در دل های فرزندانش زنده می ماند .
" مقدمه کتاب بازگشت خورشید ، مجید محبوبی _ فیروزه سادات امیرمالایی"
پی نوشت :
_ نمیدونم چرا افرادی که امام و خوب درک کردند ، وقتی میخوان از امام حرف بزنند و بنویسند یه جور خاص میگن و مینویسند ، انگار میخوان در مورد معشوقشون حرف بزنند .
_ امام دانشجوهایی داشتند که حتی یک لحظه ایشون و از نزدیک ندیدند اما شاگرد اولهای کلاس امام شدند .
_ عمق نفوذ کلام امام انقدر بود که به دل مردم روستایی مرزنشین هم ورود میکرد و در دل عشاقش غوغا ...
_ من فقط این و فهمیدم که :
"عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست"