به خانه آقا که رسید نردبان گذاشت
روی بام خانه رفت
همه جا تاریک بود
توی تاریکی دنبال جای پا می گشت که از بام پایین بیاید
کسی به اسم صدایش زد
صدای مهربان آقا بود
سعید !
تاریک است
صبر کن برایت چراغ بیاورم ...
در منزل امام هادی فقط یک شمشیر و کیسه ای پول به مُهر مادر متوکل پیدا کرد ، وقتی متوکل از مادرش جویای کیسه پول شد ، مادرش گفت : وقتی مریض بودی و از بهبودیت نا امید شدم ، نذر کردم که اگر خوب شوی از مال خودم ده هزار دینار خدمت علی بن محمد بفرستم .
" آقا جان ؛ جوانیم نذر شما ، قبول میکنی؟ "
"برگرفته از کافی ، ج 2 ، ص 424 ، حدیث 4"
پی نوشت :
- ولادت امام هادی و تبریک عرض میکنم .
- تصویر فوق کاری ارزشمند از مدیر وبلاگ نگارینه ست .
- ... ( چند بار نوشتم و پاک کردم ) ، التماس دعا